اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست
سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۸۶، ۱۰:۱۴ ق.ظ

دین و واژه های مربوط به آن ( 2 )

 

اصول و فروع دین

با توجه به تعریف دین معلوم شد که هر دین از دو بخش تشکیل می شود : عقیده یا عقایدی که حکم پایه و اساس و ریشه ی آن را دارد که آن را اصول دین خوانند و دستورات عملی متناسب با آن پایه یا پایه های عقیدتی و برخاسته از آن ها باشد که فروع دین نام دارد ، چنانچه دانشمندان اسلامی ، این دو اصطلاح را در مورد عقاید و احکام اسلامی بکار برده اند .

جهان بینی

از جمله معانی ای که برای جهان بینی به کار برده اند این است : « یک سلسله اعتقادات و بینش های کلی هماهنگ در باره ی جهان و انسان و بطور کلی درباره ی هستی . » ( 1 )  که البته در جاهای دیگر به صورت « نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب درباره ی جهان و هستی عرضه می دارد ، زیرساز و تکیه گاه فکری آن مکتب به شمار می رود  که از آن به جهان بینی یاد می شود » ( 2 ) تعریف شده است . بر اساس این تعاریف و مشاهده ی عقلانی و اصولی وقایع موجود باید به این نکته توجه داشت که همه ی آیین ها و مکتب ها و فلسفه های اجتماعی متکی بر نوعی جهان بینی بوده است . هدف هایی که یک مکتب عرضه می دارد و به تعقیب آن ها دعوت می کند و راه و روش هایی که تعیین می کند و باید و نباید هایی که انشا می کند و مسوولیت هایی که بوجود می آورد ، همه به منزله ی نتایج لازم و ضروری جهان بینی ای است که عرضه داشته است  و لذا بر اساس موارد مذکور « سیستم عقیدتی و اصولی هر دین را جهان بینی آن دین » ( 3 ) می نامند  .

بدیهی است که از کلمه ی « جهان بینی » که ماده ی دیدن در آن به کار رفته است نباید به اشتباه بیفتیم و جهان بینی را به معنای « جهان احساسی » تلقی کنیم . جهان بینی به معنای جهان شناسی است که به مساله ی معروف « شناخت » مربوط می شود . شناخت از مختصات انسان است برخلاف احساس که از مشترکات انسان و سایر جانداران است و لذا جهان بینی هم از مختصات انسان است و به نیروی تعقل و تفکر او بستگی دارد .( 4 )

در ادامه آن چه لازم به ذکر است این که در میان انسان ها انواعی از جهان بینی وجود داشته و دارد ولی همگی را بر اساس پذیرفتن ماوراء طبیعت و انکار آن می توان به دو بخش کلی « جهان بینی الهی و جهان بینی مادی » تقسیم نمود که پیروان نوع دوم از انواع جهان بینی را سابقا  « طبیعی ، دهری ، زندیق و ملحد » نامیده می شدند و در زمان ما « ماتریالیست » نامیده می شوند .

ماتریالیسم نحله ها و فرقه های گوناگونی دارد که مشهورترین آن ها در عصر ما « ماتریالیسم دیالکتیک » است که بخش فلسفی « مارکسیسم » را تشکیل می دهد . ( 5 )

برای آشنایی اجمالی  با فلسفه ی مارکسیسم و چگونگی تشکیل آن باید بیان داشت  که « در ابتدای عصر جدید ، ماتریالیست ها با استفاده از مفاهیم فیزیک نیوتنی ، پیدایش پدیده های جهان را بر اساس حرکت مکانیکی توجیه می کردند و هر حرکتی را معلول نیروی محرکه ی خاصی می دانستند که از خارج وارد جسم متحرک می شود و به دیگر سخن جهان را همانند ماشینی بزرگ تصور می کردند که نیروی محرک از جزیی به جزء دیگر منتقل می شود و در نتیجه کل این ماشین عظیم را به حرکت در می آورد .

این فرضیه که « ماتریالیسم مکانیکی » خوانده می شد اشکالاتی داشت که از آن جمله می توان به این امر اشاره کرد که « اگر حرکتی معلول نیروی خارجی باشد باید برای حرکت ماده ی اول جهان نیز نیرویی در نظر گرفت که از خارج وارد آن شده باشد و لازمه ی آن پذیرفتن موجودی ماوراء ماده است که دست کم منشأ نخستین حرکت در عالم باشد . دیگر این که « تنها حرکات وضعی و انتقالی را می توان با نیروی مکانیکی توجیه کرد در صورتی که همه ی پدیده ها ی جهان را نمی توان منحصر به تغییرات مکانی دانست و ناچار باید علت و عامل دیگری برای آنان پیدا کرد . » ناتوانی این فرقه از پاسخ دادن به این اعتراضات سبب شد که ماتریالیست ها در صدد پاسخ دادن به این اعتراضات برآیند و دست کم ، بعضی از حرکات را به صورت دینامیکی تعریف کنند و نوعی خودجنبی را برای ماده در نظر بگیرند .

از جمله بنیانگذاران مکتب ماتریالسم دیالکتیک – مارکس و انگلس – با استفاده از مفاهیم فلسفی هگل ، عامل حرکت را تضاد درونی پدیده های مادی قلمداد کردند و علاوه بر پذیرفتن جاودانی و نا آفریدنی بودن ماده ، حرکت همگانی و تأثیر متقابل پدیده ها بر یکدیگر سه اصل موضوعی را برای تبیین فرضیه ی خودشان مطرح کردند :

اصل تضاد داخلی ، اصل جهش یا تبدیل تغییرات کمی به کیفی و اصل نفی نفی یا قانون تکاپوی حقیقت ( 6 ) که ان شاءالله در آینده هم تقریر این اصول و هم نقد و بی پایگی آنان را به اثبات خواهیم رسانید و روشن خواهد شد که « فلسفه ی مادی فلسفه ی کسی است که فلسفه نمی داند .» ( 7 )

 

 

1- آموزش عقاید – آیت الله مصباح یزدی – دوره ی 3 جلدی – ص 12

2- جهان بینی توحیدی – شهید مطهری – ص 5

3- جهان بینی توحیدی – شهید مطهری – ص 5

4- جهان بینی توحیدی – شهید مطهری – ص 6

5- آموزش عقاید – آیت الله مصباح یزدی – دوره ی 3 جلدی – صص 12و 13

6- آموزش عقاید – آیت الله مصباح یزدی – دوره ی 3 جلدی – صص 119 و 120

7- علل گرایش به مادیگری – شهید مطهری – ص 11

 



نوشته شده توسط مهدی صنعتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست

هنر
  • یا مرتضی علی (ع)
کتاب
  • “بوی خوش عطر” رونمایی شد
طبقه بندی موضوعی

دین و واژه های مربوط به آن ( 2 )

سه شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۸۶، ۱۰:۱۴ ق.ظ

 

اصول و فروع دین

با توجه به تعریف دین معلوم شد که هر دین از دو بخش تشکیل می شود : عقیده یا عقایدی که حکم پایه و اساس و ریشه ی آن را دارد که آن را اصول دین خوانند و دستورات عملی متناسب با آن پایه یا پایه های عقیدتی و برخاسته از آن ها باشد که فروع دین نام دارد ، چنانچه دانشمندان اسلامی ، این دو اصطلاح را در مورد عقاید و احکام اسلامی بکار برده اند .

جهان بینی

از جمله معانی ای که برای جهان بینی به کار برده اند این است : « یک سلسله اعتقادات و بینش های کلی هماهنگ در باره ی جهان و انسان و بطور کلی درباره ی هستی . » ( 1 )  که البته در جاهای دیگر به صورت « نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب درباره ی جهان و هستی عرضه می دارد ، زیرساز و تکیه گاه فکری آن مکتب به شمار می رود  که از آن به جهان بینی یاد می شود » ( 2 ) تعریف شده است . بر اساس این تعاریف و مشاهده ی عقلانی و اصولی وقایع موجود باید به این نکته توجه داشت که همه ی آیین ها و مکتب ها و فلسفه های اجتماعی متکی بر نوعی جهان بینی بوده است . هدف هایی که یک مکتب عرضه می دارد و به تعقیب آن ها دعوت می کند و راه و روش هایی که تعیین می کند و باید و نباید هایی که انشا می کند و مسوولیت هایی که بوجود می آورد ، همه به منزله ی نتایج لازم و ضروری جهان بینی ای است که عرضه داشته است  و لذا بر اساس موارد مذکور « سیستم عقیدتی و اصولی هر دین را جهان بینی آن دین » ( 3 ) می نامند  .

بدیهی است که از کلمه ی « جهان بینی » که ماده ی دیدن در آن به کار رفته است نباید به اشتباه بیفتیم و جهان بینی را به معنای « جهان احساسی » تلقی کنیم . جهان بینی به معنای جهان شناسی است که به مساله ی معروف « شناخت » مربوط می شود . شناخت از مختصات انسان است برخلاف احساس که از مشترکات انسان و سایر جانداران است و لذا جهان بینی هم از مختصات انسان است و به نیروی تعقل و تفکر او بستگی دارد .( 4 )

در ادامه آن چه لازم به ذکر است این که در میان انسان ها انواعی از جهان بینی وجود داشته و دارد ولی همگی را بر اساس پذیرفتن ماوراء طبیعت و انکار آن می توان به دو بخش کلی « جهان بینی الهی و جهان بینی مادی » تقسیم نمود که پیروان نوع دوم از انواع جهان بینی را سابقا  « طبیعی ، دهری ، زندیق و ملحد » نامیده می شدند و در زمان ما « ماتریالیست » نامیده می شوند .

ماتریالیسم نحله ها و فرقه های گوناگونی دارد که مشهورترین آن ها در عصر ما « ماتریالیسم دیالکتیک » است که بخش فلسفی « مارکسیسم » را تشکیل می دهد . ( 5 )

برای آشنایی اجمالی  با فلسفه ی مارکسیسم و چگونگی تشکیل آن باید بیان داشت  که « در ابتدای عصر جدید ، ماتریالیست ها با استفاده از مفاهیم فیزیک نیوتنی ، پیدایش پدیده های جهان را بر اساس حرکت مکانیکی توجیه می کردند و هر حرکتی را معلول نیروی محرکه ی خاصی می دانستند که از خارج وارد جسم متحرک می شود و به دیگر سخن جهان را همانند ماشینی بزرگ تصور می کردند که نیروی محرک از جزیی به جزء دیگر منتقل می شود و در نتیجه کل این ماشین عظیم را به حرکت در می آورد .

این فرضیه که « ماتریالیسم مکانیکی » خوانده می شد اشکالاتی داشت که از آن جمله می توان به این امر اشاره کرد که « اگر حرکتی معلول نیروی خارجی باشد باید برای حرکت ماده ی اول جهان نیز نیرویی در نظر گرفت که از خارج وارد آن شده باشد و لازمه ی آن پذیرفتن موجودی ماوراء ماده است که دست کم منشأ نخستین حرکت در عالم باشد . دیگر این که « تنها حرکات وضعی و انتقالی را می توان با نیروی مکانیکی توجیه کرد در صورتی که همه ی پدیده ها ی جهان را نمی توان منحصر به تغییرات مکانی دانست و ناچار باید علت و عامل دیگری برای آنان پیدا کرد . » ناتوانی این فرقه از پاسخ دادن به این اعتراضات سبب شد که ماتریالیست ها در صدد پاسخ دادن به این اعتراضات برآیند و دست کم ، بعضی از حرکات را به صورت دینامیکی تعریف کنند و نوعی خودجنبی را برای ماده در نظر بگیرند .

از جمله بنیانگذاران مکتب ماتریالسم دیالکتیک – مارکس و انگلس – با استفاده از مفاهیم فلسفی هگل ، عامل حرکت را تضاد درونی پدیده های مادی قلمداد کردند و علاوه بر پذیرفتن جاودانی و نا آفریدنی بودن ماده ، حرکت همگانی و تأثیر متقابل پدیده ها بر یکدیگر سه اصل موضوعی را برای تبیین فرضیه ی خودشان مطرح کردند :

اصل تضاد داخلی ، اصل جهش یا تبدیل تغییرات کمی به کیفی و اصل نفی نفی یا قانون تکاپوی حقیقت ( 6 ) که ان شاءالله در آینده هم تقریر این اصول و هم نقد و بی پایگی آنان را به اثبات خواهیم رسانید و روشن خواهد شد که « فلسفه ی مادی فلسفه ی کسی است که فلسفه نمی داند .» ( 7 )

 

 

1- آموزش عقاید – آیت الله مصباح یزدی – دوره ی 3 جلدی – ص 12

2- جهان بینی توحیدی – شهید مطهری – ص 5

3- جهان بینی توحیدی – شهید مطهری – ص 5

4- جهان بینی توحیدی – شهید مطهری – ص 6

5- آموزش عقاید – آیت الله مصباح یزدی – دوره ی 3 جلدی – صص 12و 13

6- آموزش عقاید – آیت الله مصباح یزدی – دوره ی 3 جلدی – صص 119 و 120

7- علل گرایش به مادیگری – شهید مطهری – ص 11

 

۸۶/۰۴/۱۹ موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی صنعتی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">