اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست
پنجشنبه, ۲۷ دی ۱۳۸۶، ۰۸:۲۰ ق.ظ

دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت

 

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد / ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد / شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شدست / در بیت هاش مجلس ماتم به پا شدست

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت / وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت / مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه هاست / شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت / دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه ی لب تشنه را گذاشت / تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند / دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید / بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا بی ریا کشید / حتی براش جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را حروف را / از بس که گریه کرد تمام لهوف را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت / بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای هم روی نیزه ساخت / خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود / او کهکشان روشن هفده  ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن / پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن

خود رذا میان معرکه حس کرد و بعد از آن / شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن

در خلسه ای عمیق خودش بود و بعد از آن / شاعر کنار دفترش افتاد از نفس

 

شعر از حمیدرضا برقعی



نوشته شده توسط مهدی صنعتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست

هنر
  • یا مرتضی علی (ع)
کتاب
  • “بوی خوش عطر” رونمایی شد
طبقه بندی موضوعی

دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت

پنجشنبه, ۲۷ دی ۱۳۸۶، ۰۸:۲۰ ق.ظ

 

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد / ذهنش ز روضه های مجسم عبور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد / شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شدست / در بیت هاش مجلس ماتم به پا شدست

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت / وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت / مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

باز این چه شورش است که در جان واژه هاست / شاعر شکست خورده ی طوفان واژه هاست

بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت / دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد واژه ی لب تشنه را گذاشت / تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند / دارد غروب فرشچیان گریه می کند

با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید / بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا بی ریا کشید / حتی براش جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را حروف را / از بس که گریه کرد تمام لهوف را

اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت / بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای هم روی نیزه ساخت / خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود / او کهکشان روشن هفده  ستاره بود

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن / پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن

خود رذا میان معرکه حس کرد و بعد از آن / شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن

در خلسه ای عمیق خودش بود و بعد از آن / شاعر کنار دفترش افتاد از نفس

 

شعر از حمیدرضا برقعی

۸۶/۱۰/۲۷ موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی صنعتی

نظرات  (۱)

بسم الله الرحمن الرحیم .
دوست عزیز سلام ؛ بیانیه ای دانشجویی در اعتراض به روند روشن شدن حقیقت درباره پرونده امام موسی صدر (رهبر ایرانی شیعیان لبنان) تنظیم و توسط تعدادی از تشکل های دانشجویی امضاء شده است . خطاب این بیانیه به دیگر تشکل های دانشجویی در سراسر ایران است . از شما می خواهم برای اطلاع دیگر جوانان و دانشجویان این مرز پرگهر خبر آن را در وبلاگ خود قرار دهید و یا به دیگران ارسال نمایید . ممنون
http://shareh.parsiblog.com/384915.htm

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">