اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست
چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۸۹، ۰۷:۲۳ ق.ظ

جهت اطلاع وزیر محترم علوم

وزیر محترم علوم جناب آقای دکتر دانشجو اندک زمانی پیش و در گفتگوی ویژه ی خبری اخبار ساعت 22:30 شبکه دوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ضمن اشاره به برنامه وزارت مطبوع خود در اجرای طرح اسلامی کردن دانشگاه ها گفته بود : " شورای عالی انقلاب فرهنگی از سال 1364 تا 1369 مصوباتی برای اسلامی - ایرانی کردن دانشگاهها انجام داده که تاکنون اجرا نشده و من نه با شرمندگی، بلکه با افتخار آن را اجرا و دانشگاهها را  اسلامی - ایرانی می کنم.

دانشجو که در برابر نگاههای تعجب آمیز صحت، مجری برنامه که پرسید، این دانشگاه اسلامی - ایرانی چیست؟ قرار داشت گفت:دانشگاه اسلامی- ایرانی از اختلاط دختر و پسر مبرا است.

مجری پرسید:شما می خواهید تفکیک جنسیتی در دانشگاهها ایجاد کنید؟

وزیر علوم پاسخ داد:نه، ما می گویم دانشجویان دختر و پسر که در یک ردیف باهم می نشینند در دو ردیف جدا از هم بنشینند.

وزیر علوم در تبیین بخش دیگری از طرح اسلامی - ایرانی کردن دانشگاهها گفت: الان در دانشگاه تابلوهای اعلام نمره یا اطلاعیه وجود دارد که موجب اختلاط می شود. ما برای دختر و پسر تابلوهای جداگانه نصب می کنیم. " (1)

مطالعه ی این سطور همه ی یافته ها و مطالعات قبلی ام را در ارتباط با اسلامی کردن دانشگاه ها با علامت سوالی بزرگ روبرو و  در بهتی عمیق فرو برد که به واقع آیا این هه شخصیت فرهنگی و عالم حوزوی و دانشگاهی به گفته آقای وزیر از سال 1364 تا کنون در جهت ایجاد یک دانشگاه اسلامی واقعی به این نتیجه رسیده اند که اکنون جناب وزیر در رسانه ملی بیان می کند؟ و آیا آن جهاد مقدسی که ایشان با انجام این طرح از آن یاد می کرده اند همین بیانات سراسر فضل ایشان است؟ (2)

در این باره اما حضرت آیت الله جوادی آملی نظر دیگری دارند . ایشان می فرمایند : " همه علوم یا الحادی یا الهی پدید می‌آیند، هیچ علمی در دنیا سکولار و بی‌تفاوت نیست و تنها علمی که لابشرط متولد می‌شود، فلسفه است. همه علوم در دامن علیت و معلویت کار انجام می‌دهد و اگر این قانون را برداریم راه فکر و اندیشه بسته می‌شود و اگر کسی قانون علیت را نپذیرفت، حق شک کردن را هم نخواهد داشت.

اگر فلسفه و جهان‌بینی راه صحیح را طی کند، هیچ علوم الحادی نخواهیم داشت، بلکه همه علوم الهی خواهند شد....این فیلسوف برجسته اسلامی تصریح کرد: علم سکولار نداریم ممکن است عالم سکولار و بی‌تفاوت باشد، اما علم یا الحادی و یا الهی است.... فلسفه اگر رییس علوم است برای این که موضوعات، مبانی و مبادی علوم را تامین می‌کند و آنها وامدار فلسفه هستند....ما علمی به نام طبیعیات نداریم، هر چه داریم خلقت شناسی است و آنچه علوم را اسلامی می‌کند، فلسفه است. ..... راه‌اسلامی کردن دانشگاه‌ها، اسلامی کردن علوم است، تربیت دانشجوی مسلمان لازم است، اما اگر علم را اسلامی کنیم به دنبال آن دانشمندان و جامعه مسلمان خواهند شد.

تاریخ مدرن خاورمیانه نشان می‌دهد، ارسطو و سقراط و ... همه از شاگردان حضرت ابراهیم‌(ع) بودند، چون تا زمان آن خاور میانه یا ملحد بود و یا مشرک، وجود آن حضرت برهان را اقامه کرد و دنیا فهمید چه خبر است؛ بنابراین فکر ابراهیمی تمام خاورمیانه و یونان را فرا گرفت و ارسطو و سقراط‌ها تربیت شدند. وی ادامه داد: حضرت ابراهیم‌(ع) بین حکمت علمی و نظری را پیوند داد.

فلسفه رییس همه علوم در تعلیم و تبلیغ است و تنها راه اسلامی کردن علوم فلسفه است.  وی افزود: هر وقت فلسفه کم‌رنگ می‌شد و یا آسیب می‌دید، فقیهانی از شیعه و سنی قیام می‌کردند و این فاصله را کم می‌کردند. " (3) و بر همین اساس و با تکیه بر همین گفتمان است که حضرت آیت الله خامنه ای نزدیک به بک دهه پیش از ضرورت بازنگری در علوم انسانی سخن رانده و پیشنهاد برگزاری کرسی های نظریه پردازی را ارایه نمودند.

با این همه، سابقه ی اسلامی کردن علوم و تدوین علوم انسانی – اسلامی به مجا ختم می شود . برای پاسخ به این سوال اندک مراجعه ای به تاریخ، خالی از لطف نخواهد بود .

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و لزوم تدوین کتب و برنامه ریزی دقیق برای دانشگاه ها و در ادامه شکل گیری انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها ، به مرور ستاد انقلاب فرهنگی که به کار برنامه ریزی و پاک کردن دانشگاه ها از لوث وجود اساتید منحرف و تدوین کتب درسی متکی بر آموزه های شربعت مقدس اسلام بود با افایش تعداد افزاد به شورای عالی انقلاب فرهنگی و یک تشکل مادر در راستای برنامه ریزی های ماندگار فرهنگی در نظام مقدس جمهوری اسلامی شد. اهمیت ایجاد دانشگاهی اسلامی منطبق بر موازین و آموزه ها و مبانی دینی آن قدر مهم بود که با آن که ستاد انقلاب فرهنگی بدون انجام کامل وظیفه خود اقدام به بازگشایی دانشگاه ها نموده بود لکن دغدغه طراحی این مهم همواره ذهن دست اندرکاران آن شورا را با خود درگیر نموده بود.

با این همه ، اولین نکته در این ارتباط با این طرح چگونگی طراحی و طراحان آن است. حجت الاسلام و المسلمین احمدی با اشاره به توجه ویژه حضرت امام خمینی به برنامه ریزی های کلان فرهنگی و امورات ستاد انقلاب فرهنگی در پاسخ به این سوال که " : پیش آمده که اتفاقی بیفتد که امام(ره) موافق نظر شما نباشند یا اینکه پیشنهادی ‌داده باشد که در آن زمان در فضای آن زمان دانشگاه ها قابلیت اجرا نداشته باشد؟ " می گوید : " واقعاً اتفاق نمی‌افتاد. ایشان خیلی هوشیارتر از آن بودند که بخواهد چیزی بگوید که قابل اجرا نباشد. در کلامشان همواره تاکید و تایید می‌کردند. مثلاً در مواردی که مشکلی پیش می‌آمد. فرض کنید اسلامی کردن دانشگاه ها، برنامه دادن به آن ها، ایشان می‌فرمود که بروید دستتان را به طرف حوزه دراز کنید و کمک بگیرید که اعضای شورا در اواخر سال 60 به حوزه و خدمت بزرگان حوزه رفتند و از آقای مکارم و شورای جامعة مدرسین کمک خواستند. آیت الله مصباح یزدی هم آمد و کار را بر عهده گرفت و دفتری به نام دفتر همکاری تشکیل داد و حدود پانزده ماهی یکسره کار کردند و جزوه‌هایی در رشته‌های علوم انسانی پدید آوردند. این در حقیقت دستور ایشان بود که سراغ حوزه‌ها بروید. " (4)

محمد باقر سعیدی روشن اما ماجرا را این گونه نقل می کند : " طرح تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه (1361 ـ 1362) که از مراکز علمی ـ فرهنگی فعال و مشترک میان حوزه و دانشگاه است، از برکات اندیشه ی آیت الله مصباح یزدی است.

به منظور بازنگری در برنامه های درسی دانشگاه ها و کتاب های درسی، امام تأکید فرمودند که از حوزه کمک گرفته شود، لذا برخی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، به قم آمدند و مقرر شد آیت الله مصباح برای این کار طرحی را آماده کنند. این طرح توسط ایشان آماده شد و در آن، یکصد و پنجاه سمینار علمی برای پنج رشته از رشته های علوم انسانی پیش بینی شده بود که در ظرف پانزده ماه تدوین و ارائه شود. پس از تصویب طرح توسط ستاد انقلاب فرهنگی، آیت الله مصباح از سوی جامعه ی مدرسین به عنوان مجری این طرح معرفی گردید. وی با تلاش شبانه روزی و طاقت فرسای خود، افزون بر نظارت علمی بر هر یک از این کمیسیون ها یک دوره معارف قرآن را نیز برای بیش از یکصد تن از استادان برگزیده ی دانشگاه ها ارائه کرد که از رادیو نیز پخش شد. اکنون به لطف الهی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه ده ها کتاب ارزشمند تألیف کرده است و تعداد درخور توجهی نیروی تربیت شده در رشته های گوناگون علوم انسانی و آشنا به مبانی دینی دارد که نویدبخش آینده ای روشن تر است." (5)

حضرت آیت الله مصباح یزدی در مصاحبه ای از تلاش های خود این گونه یاد می کند : " در سال های اول پیروزی انقلاب، دانشگاه ها تعطیل شده بود. مسئولان امر به فکر افتادند که یک بازنگری در وضع دانشگاه ها بکنند و دانشگاه به گونه ای بازسازی بشود که چهره ی اسلامی در آنجا غالب باشد. بر این اساس و به خاطر نیازهایی که بود، ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد و یکی از چیزهایی که خیلی در دنیا صدا کرد، این بود که انقلاب ایران یک انقلاب سیاسی نیست، بلکه انقلاب فرهنگی نیز هست و صاحب نظران و متخصصین سر بالا کشیدند که ببینند انقلاب فرهنگی چیست؟ حتی عده ای از دانشگاه های مختلف دنیا آمدند ایران که ببینند این انقلاب فرهنگی که ایران مطرح کرده است، چیست؟ البته این دورنمای بسیار مبهمی ـ حتی در فکر کسانی که این عنوان را مطرح می کردند ـ بود؛ خودشان هم دقیقاً نمی دانستند چه کاری می خواهند بکنند.

یکی از برنامه هایی که برای ستاد انقلاب فرهنگی مطرح شد، برنامه های درسی دانشگاه ها و کتاب های درسی و محتوای دروسی بود که به دانشجویان القا می شد. در این راستا مرحوم امام تأکید فرمودند که در این قسمت ها از حوزه کمک بگیرید؛ حتی این تعبیر از ایشان است که دستتان را به سوی حوزه ها دراز کنید. آنجاها متخصصین علوم هستند. طبعاً ستاد انقلاب فرهنگی نمی توانست این دستور صریح امام را مسکوت بگذارد.

به دنبال این فرمایش، اعضای وقت ستاد انقلاب فرهنگی (از جمله آقای دکتر حسن حبیبی) به قم آمدند و به جاهایی از جمله مؤسسه ی «در راه حق» سرزدند و اظهار داشتند که در جهت امتثال امر امام(قدس سره) چه کمکی می توانید داشته باشید؟

بعد از گفتگوهایی که انجام شد، ما گفتیم برای همکاری حوزه و دانشگاه طرحی تهیه می کنیم و این طرح را به ستاد «انقلاب فرهنگی» می فرستیم. اگر شما این طرح را ـ ولو با تغییراتی ـ تصویب کردید، ما کارمان را بر اساس این طرح شروع می کنیم و یا اینکه شما طرحی بفرستید ]که ببینم[ ما می توانیم موافقت کنیم یا نه؟ بنده با یکی از دوستان گروه الف خودمان که آن وقت تشکیل شده بود، نشستیم طرحی برای این کار تهیه کردیم که دفتری به نام دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تأسیس بشود و در چند رشته از علوم انسانی که نسبت به دیگر رشته ها جنبه ی مادر دارد، کمیته هایی تشکیل بشود که مسائل این علوم را بررسی کنند. پنج رشته را انتخاب کردیم و در بین این پنج رشته، اصلی ترین مسائل هر رشته ـ حدود 30 مسئله در هر رشته ـ که مورد اختلاف اسلام و سایر مکاتب است، بررسی شود؛ به این شکل که اساتید حوزه با اساتید دانشگاه با هم بنشینند، بررسی، تدوین و تحقیق کنند تا در این مسائل مادر، زمینه ای برای مسائل بعدی فراهم شود، یعنی ما در هر علمی. یک کتاب مادر تهیه کنیم که مسائل اصلی آن علم را بررسی و نظرهای اسلام را تبیین می کند و بر اساس آن کتاب، مسائل فرعی آن علم را تبیین کنیم تا اینکه نوبت به سایر کتاب های درسی هر رشته برسد.

پیش بینی کردیم در ظرف پانزده ماه، کارِ اول انجام بگیرد، یعنی بعد از تدوین برنامه، 30 سمینار برای هر رشته تشکیل بدهیم. پنج رشته ی مادر بود، در نتیجه یکصد و پنجاه سمینار در طول پانزده ماه با هدف تدوین یک کتاب در هر پنج رشته برگزار شود و کلیه ی هزینه های ریالی، تأمین نیروی انسانی، تهیه ی وسایل، فضا و فیلم برداری بر عهده ی ستاد انقلاب فرهنگی باشد. ما همه ی این مطالب را در اساسنامه ی دفتر قید کرده بودیم. آقایان پس از مطالعه، با یک تصرف مختصری آن را تصویب کردند و فرستادند. ما هم برای اینکه جنبه ی شخصی نداشته باشد و قراردادی باشد بین جامعه ی مدرسین و ستاد انقلاب فرهنگی و کسی هم تصور نکند که یک نفر می خواهد متولی حوزه باشد، آن را به جامعه ی مدرسین ارجاع دادیم و قرارداد را به این صورت ترتیب دادیم که دو ارگان شناخته شده باشد و ما از طرف جامعه ی مدرسین برای اجرای طرح مأمور بشویم. همین طور هم شد. با جامعه ی مدرسین اسناد را مبادله کردند و از طرف جامعه ی مدرسین به ما حکم داده شد که شما این طرح را اجرا کنید. در نتیجه، همان طوری که اصل طرح را ما تهیه کرده بودیم، مجری آن هم خود ما شدیم.

کار را اوایل خرداد ماه بود که شروع کردیم. البته آن وقت هم دانشگاه ها تعطیل بود. چون تابستان هوا گرم بود و نمی شد در قم کار کرد، گفتیم یکی از دانشگاه های تهران را در نظر بگیریم که هوای مساعدی داشته باشد، تابستان کار را شروع بکنیم و با جدیت ادامه بدهیم. پس از بررسی، دانشگاه الزهرا را انتخاب کردیم و از رئیس دانشگاه خواستیم با ما همکاری بکند. ایشان هم مساعدت کردند و از لحاظ امکانات دانشگاهی مضایقه نکردند، کار را شروع کردیم.

صد نفر از اساتید دانشگاه ـ از هر رشته 20 نفر ـ را انتخاب کردیم، البته چون ما آشنایی با اساتید نداشتیم، انتخاب اساتید از طرف ستاد انقلاب فرهنگی بود. در این جهت جهاد دانشگاهی که آن وقت تشکیل شده بود، به عنوان بازوی ستاد انقلاب فرهنگی این صد نفر را گزینش کرد. البته بعضی رشته ها به بیست نفر نرسید، یعنی نتوانستند افراد متعهد را معرفی کنند. مثلاً رشته ی حقوق و علوم سیاسی هیچ وقت به ده نفر نرسید، ولی بعضی رشته ها مثل روان شناسی و علوم تربیتی اساتید زیاد و خوبی هم بودند. رشته ی اقتصاد و جامعه شناسی هم افرادی را معرفی کردند که از لحاظ کیفیت مثل سایر رشته ها نبودند و اغلب آنها تعهدِ لازم را نداشتند. بالاخره رشته ها تشکیل شد و ما هم به مسئولیتِ ستاد با این آقایان همکاری می کردیم. سه ماه تابستان را در دانشگاه الزهرا برنامه گذاشتیم تا یک دوره ی معارف اسلامی را بر طبق قرآن کریم برای آنها تبیین کنیم. حدود صد جلسه ـ روزی دو نوبت ـ کلیه ی اساتید در سالن دانشگاه الزهرا اجتماع می کردند و این برنامه برای آنها اجرا می شد. این مباحث همان وقت تکثیر شده، در اختیار دیگران هم گذاشته می شد.

این برنامه ای بود که برای کلیه ی اساتید اجرا می شد و یک نوع ارزیابی هم داشت؛ حتی وقتی برنامه تمام می شد ما یک موضوعی را معین می کردیم و می گفتیم در اطراف آن بر اساس بحث هایی که شده بود و احیاناً معرفی کتاب های مشابه، مقاله ای تهیه کنند... آن برنامه ها اجرا شد. بعد از مدتی چون آن برنامه ضبط تلویزیونی و رادیویی شده بود، رادیو هم مدت ها آن را پخش می کرد.

در کنار این برنامه، پنج گروه کاری هم متناسب با رشته هایشان تشکیل شده بود و در هر گروه از چند نفر از اساتید حوزه که عموماً جزو گروه الف بخش آموزشی مؤسسه ی «در راه حق» بودند، دعوت کرده بودیم... عملا 20 نفر از حوزه و صد نفر از دانشگاه بودند که در هر گروه، 20 نفر از دانشگاه و چهار نفر از حوزه فعالیت می کرد. این گروه ها مشغول کار بودند و خود بنده هم در همه ی جلسات آنها شرکت می کردم و هدف این بود که در تابستان مشخص بشود که هر گروهی باید در اطراف چه مسائلی بحث بکند.

بحمدالله این برنامه به خوبی برگزار شد و سه ماهی که در دانشگاه الزهرا بودیم، غیر از اجرای این برنامه که عرض شد، هر گروهی نیز برنامه ی کاری خود را تنظیم کرد، یعنی با مشورت، کلیه ی مسائل آن علم را بیرون آوردند و آن مسائلی که جنبه ی مادر داشت جمع کردند. همان طور که گفته شد، قرار بر این بود که هر گروه قریب 30 مسئله ی مادر را انتخاب کند. از آنجا که ما نمی توانستیم تهران بمانیم و این برنامه هم می بایست هر روز اجرا بشود با تمام شدن برنامه ی تابستان، قرار شد که بقیه ی برنامه در قم برگزار شود. این طور پیش بینی کرده بودیم که در هفته پنج روز، هر روز ـ غیر از پنج شنبه و جمعه که تعطیل است ـ برای یکی از این گروه ها سمینار داشته باشیم و هر روز یکی از آن گروه ها به قم بیایند. یک روز گروه جامعه شناسی، یک روز روان شناسی، یک روز اقتصاد، یک روز حقوق و علوم سیاسی و یک روز هم علوم تربیتی. برای آنها سختی نداشت که به قم بیایند، اما اگر ما می خواستیم به تهران برویم، کلّ سال را می بایست آنجا باشیم.

این بود که توافق کردیم این برنامه در قم اجرا بشود. آقایان در طول هفته مطالعه می کردند، بعد مطالعاتشان را تنظیم می کردند. وقتی به قم می آمدند خودشان صبح یک جلسه ای تشکیل می دادند و نتایج را بررسی و آماده ی ارائه می کردند و عصرها هر روز از ساعت دو بعدازظهر تا غروب، بین 3 تا 4 ساعت سمینار داشتیم که از افراد دیگر مثل اعضای جامعه ی مدرسین و صاحب نظران دیگر دعوت می کردیم شرکت کنند.

درست در همان زمانی که ما این برنامه ی را شروع کردیم، دانشگاه تربیت مدرس هم تأسیس شد. آنجا هم چون با کمبود استاد مواجه بود، ستاد انقلاب فرهنگی تصویب کرد هر کدام از آنها در یکی از این سمینارها در رشته های مربوطه شرکت کنند و شرکت در این سمینارها برای آنها چند واحد درسی محسوب بشود. این بود که علاوه بر این اساتید، در هر سمینار تعدادی از دانشجویان تربیت مدرس هم شرکت می کردند.

به این صورت، غیر از برنامه ی درسی حوزه، تدریس و اداره ی بخش آموزش مؤسسه ی «در راه حق» که به طور طبیعی روزی 7 الی 8 ساعت وقتمان را می گرفت ـ روزی هشت ساعت هم وقتمان صرف این برنامه ها می شد. خیلی برنامه ی کشنده ای بود. برای چهار ساعت برنامه ی پشت سر هم، انسان جلوی دوربین تلویزیون بنشیند و برنامه ی علمی اجرا کند، کار بسیار سختی است. تازه وقتی برنامه تمام می شد، نماز مغرب و عشا را می خواندیم و هر شب با گروه های کاری خودمان از دوستان حوزه برای مسائلی که طرح شده بود و کیفیت ادامه ی کار جلسه ای داشتیم و احیاناً در کارهای اجرایی اموری لازم می آمد که به ما مراجعه می کردند، باید برای آنها هم وقت می گذاشتیم.

حتی گاهی بین اساتید و دانشجویانی که از تربیت مدرس شرکت می کردند، درگیری پیدا می شد و ما می بایست دعوای آنها را حل می کردیم حتی بین خود اساتید هم گاهی اختلافاتی پیش می آمد و کار به مشاجره می کشید و می آمدند نزد ما تا مشکل آنها را حل کنیم. یادم هست دو تا از اساتید مُسن ـ که یکی از آنها هم مدتی رئیس یکی از دانشکده های دانشگاهشان بودـ نشست پهلوی من و شروع به گریه کرد که اینها با ما این طور رفتار می کنند! ما مقداری آنها را دلداری دادیم و با رقبای آنها جداگانه جلسه گرفتیم. از این کارها هم داشتیم. منشأ اختلافات هم بهانه اش علمی و رقابت بین دانشگاهی بود که معمولا این گونه مسائل در دانشگاه ها هست، ولی آنجا زمینه ای بروز کرده بود. کسانی بودند که می گفتند مطلبی که شما می گویید درست است، درست نیست، موافق اسلام است. این بهانه ای می شد که طرف را بکوبند، ]و[ خرده حساب های خود را تسویه کنند. مجموعاً آن زمان 16 ساعت از وقت من صرف کار علمی و اداری می شد. آقایانی که می آمدند قم، هفته ای یک روز سمینار داشتند، ولی ما هر روز در سمینارها شرکت داشتیم که نوارهای آن الآن موجود است، یعنی اداره ی، تمام جلسات گروه ها بر عهده ی بنده بود، حتی نهایتاً نقادی مطالب را هم ما باید عهده دار می شدیم. ترتیبی داده شده بود که مطالبی که در این جلسه گفته می شد، فوراً ظرف یکی دو روز پیاده، تکثیر و به افراد داده می شد، یعنی مطالبی که هفته ی قبل مطرح شده بود، برای آنها یادآوری می شد. طبقه ی زیرین مؤسسه محل کار تکثیر بود و یک گروه فعالی برای پیاده کردن نوارها و تکثیر آنها ]بودند که[ دایماً با هیجان و شور، شبانه روز کار می کردند و مطالب و جزوه ها را آماده می کردند. کار بسیار پربازده بود و خوب پیش می رفت. در طی نه ماه بیش از 90 درصد برنامه ای که پیش بینی کرده بودیم، اجرا شد.

بنا شد سه ماهه ی تابستانِ بعد، یک دانشگاهی را انتخاب کنیم و به جمع بندی مسائل گذشته بپردازیم. در تابستان دوم، دانشگاه شهید بهشتی را انتخاب کردیم. آن سال افراد برگزیده ی گروه ها برای مشارکت در جمع بندی و نگارشِ آنچه تهیه شده بود، انتخاب شدند، ولی در این مرحله هرچند افراد خوب و مخلصی هم داشتیم، اما اعضای بعضی از گروه ها آن طور که ما انتظار داشتیم، همکاری صمیمانه نکردند. حتی یکی از افرادی که جزو یکی از گروه ها بود و مدتی هم رئیس دانشکده ای بود، مقاله ای نوشته بود. هر چه ما خواستیم ]که[ منابع و مدارک این مقاله را به ما بدهد، تا آخر نداد! با اینکه این کاری عادی است. اگر یک دانشجو هم مقاله ای بنویسد، مدارک آن را از او می خواهند. این آقایی که یک سال حقوق گرفته و مسئولیت قبول کرده بود، حاضر نشد منابع را برای ما بیان کند. از این گونه افراد داشتیم. از آن طرف، افراد مخلص و خوبی هم داشتیم. لذا تنظیم نهایی برعهده ی دوستان حوزه افتاد و مدتی بعد ادامه پیدا کرد. یعنی آن پیش بینی که سه ماهِ تابستان در هر رشته کتابی نوشته شود، عملی نشد و ظاهراً هیچ گروهی نتوانست یک کتاب کامل بنویسد. بعضی از آنها بعد از چند ماه کتاب را تهیه کردند، ولی اکثراً مدتی ادامه پیدا کرد.

بنده برای اینکه تعهدی که به جامعه ی مدرسین داده بودم، پانزده ماهه بود و ]نیز[ در اثر کار سنگینی که در این مدت انجام دادم، بیمار شدم و بیشتر از کارشکنی هایی که بعضی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی می کردند و تعهداتی که قبول کرده بودند و عمل نمی کردند و احیاناً بعضی از دانشجویانی ]بود[ که در ستاد نفوذ پیدا کرده بودند و بعدها به صورت گروه مشخصی درآمدند و به فکر این بودند که سیاسی کاری کنند و پست هایی به دست گیرند و... این نوع کارشکنی ها بار سنگین ما را مضاعف کرد. پانزده ماهِ من که تمام شد، استعفا دادم، اما سعی کردم که دفتر پابرجا بماند و با دوستان حوزه که در دفتر فعالیت داشتند، جلسات هفتگی داشتیم. اگر مشکلی داشتند، صحبت می کردیم. تجربه ای داشتیم در اختیارشان می گذاشتیم. مشکل علمی داشتند، حل می کردیم. خلاصه ارتباط خودم را به صورت غیر مستقیم با آنها ادامه دادم، ولی به عنوان مسئول استعفا دادم." (6)

نگارنده در جستجو های خود و به دلیل خرابی پایگاه اینترنتی شورای عالی انقلاب فرهنگی موفق به دستیابی به مصوبات این شورا در راستای اسلامی کردن دانشگاه ها نشد و الا آن ها را هم در این مقال می آورد تا علاوه بر تکنیل شدن این مقاله ، جناب وزیر محترم نیز از آن اطلاع یاسند با این که ایشان می توانند زین پس علاوه بر مراجعه به آرشیو نامه ها و یخش نامه های وزارت مطبوع خود و دستیابی به این مصوبات ، اندکی پیش از بیان هر مطلب مطالعه نموده تا به یک باره سال ها تلاش دیگران را زیر پا نگذارند و اظهار نظرهایی چنین سطحی نکنند.

پا نوشت :

 

1. http://www.ayandenews.com/news/19507/

2. http://www.abna.ir/data.asp?lang=1&id=209847

3. http://www.taghribnews.ir/vdcewp8w.jh8fvi9bbj.html

4. http://tarigh.ir/fa/739/نهادی_برای_تحـول_دانشگاه_‌

5. محمد باقر سعیدی روشن، جزوه ی مصباح کیست؟، صص 7 ـ 8

6. رضا صنعتی، گفتمان مصباح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، صص 174-181

بازتاب ها: 

سایت عمارها

 



نوشته شده توسط مهدی صنعتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست

هنر
  • یا مرتضی علی (ع)
کتاب
  • “بوی خوش عطر” رونمایی شد
طبقه بندی موضوعی

جهت اطلاع وزیر محترم علوم

چهارشنبه, ۵ آبان ۱۳۸۹، ۰۷:۲۳ ق.ظ

وزیر محترم علوم جناب آقای دکتر دانشجو اندک زمانی پیش و در گفتگوی ویژه ی خبری اخبار ساعت 22:30 شبکه دوم صدا و سیمای جمهوری اسلامی ضمن اشاره به برنامه وزارت مطبوع خود در اجرای طرح اسلامی کردن دانشگاه ها گفته بود : " شورای عالی انقلاب فرهنگی از سال 1364 تا 1369 مصوباتی برای اسلامی - ایرانی کردن دانشگاهها انجام داده که تاکنون اجرا نشده و من نه با شرمندگی، بلکه با افتخار آن را اجرا و دانشگاهها را  اسلامی - ایرانی می کنم.

دانشجو که در برابر نگاههای تعجب آمیز صحت، مجری برنامه که پرسید، این دانشگاه اسلامی - ایرانی چیست؟ قرار داشت گفت:دانشگاه اسلامی- ایرانی از اختلاط دختر و پسر مبرا است.

مجری پرسید:شما می خواهید تفکیک جنسیتی در دانشگاهها ایجاد کنید؟

وزیر علوم پاسخ داد:نه، ما می گویم دانشجویان دختر و پسر که در یک ردیف باهم می نشینند در دو ردیف جدا از هم بنشینند.

وزیر علوم در تبیین بخش دیگری از طرح اسلامی - ایرانی کردن دانشگاهها گفت: الان در دانشگاه تابلوهای اعلام نمره یا اطلاعیه وجود دارد که موجب اختلاط می شود. ما برای دختر و پسر تابلوهای جداگانه نصب می کنیم. " (1)

مطالعه ی این سطور همه ی یافته ها و مطالعات قبلی ام را در ارتباط با اسلامی کردن دانشگاه ها با علامت سوالی بزرگ روبرو و  در بهتی عمیق فرو برد که به واقع آیا این هه شخصیت فرهنگی و عالم حوزوی و دانشگاهی به گفته آقای وزیر از سال 1364 تا کنون در جهت ایجاد یک دانشگاه اسلامی واقعی به این نتیجه رسیده اند که اکنون جناب وزیر در رسانه ملی بیان می کند؟ و آیا آن جهاد مقدسی که ایشان با انجام این طرح از آن یاد می کرده اند همین بیانات سراسر فضل ایشان است؟ (2)

در این باره اما حضرت آیت الله جوادی آملی نظر دیگری دارند . ایشان می فرمایند : " همه علوم یا الحادی یا الهی پدید می‌آیند، هیچ علمی در دنیا سکولار و بی‌تفاوت نیست و تنها علمی که لابشرط متولد می‌شود، فلسفه است. همه علوم در دامن علیت و معلویت کار انجام می‌دهد و اگر این قانون را برداریم راه فکر و اندیشه بسته می‌شود و اگر کسی قانون علیت را نپذیرفت، حق شک کردن را هم نخواهد داشت.

اگر فلسفه و جهان‌بینی راه صحیح را طی کند، هیچ علوم الحادی نخواهیم داشت، بلکه همه علوم الهی خواهند شد....این فیلسوف برجسته اسلامی تصریح کرد: علم سکولار نداریم ممکن است عالم سکولار و بی‌تفاوت باشد، اما علم یا الحادی و یا الهی است.... فلسفه اگر رییس علوم است برای این که موضوعات، مبانی و مبادی علوم را تامین می‌کند و آنها وامدار فلسفه هستند....ما علمی به نام طبیعیات نداریم، هر چه داریم خلقت شناسی است و آنچه علوم را اسلامی می‌کند، فلسفه است. ..... راه‌اسلامی کردن دانشگاه‌ها، اسلامی کردن علوم است، تربیت دانشجوی مسلمان لازم است، اما اگر علم را اسلامی کنیم به دنبال آن دانشمندان و جامعه مسلمان خواهند شد.

تاریخ مدرن خاورمیانه نشان می‌دهد، ارسطو و سقراط و ... همه از شاگردان حضرت ابراهیم‌(ع) بودند، چون تا زمان آن خاور میانه یا ملحد بود و یا مشرک، وجود آن حضرت برهان را اقامه کرد و دنیا فهمید چه خبر است؛ بنابراین فکر ابراهیمی تمام خاورمیانه و یونان را فرا گرفت و ارسطو و سقراط‌ها تربیت شدند. وی ادامه داد: حضرت ابراهیم‌(ع) بین حکمت علمی و نظری را پیوند داد.

فلسفه رییس همه علوم در تعلیم و تبلیغ است و تنها راه اسلامی کردن علوم فلسفه است.  وی افزود: هر وقت فلسفه کم‌رنگ می‌شد و یا آسیب می‌دید، فقیهانی از شیعه و سنی قیام می‌کردند و این فاصله را کم می‌کردند. " (3) و بر همین اساس و با تکیه بر همین گفتمان است که حضرت آیت الله خامنه ای نزدیک به بک دهه پیش از ضرورت بازنگری در علوم انسانی سخن رانده و پیشنهاد برگزاری کرسی های نظریه پردازی را ارایه نمودند.

با این همه، سابقه ی اسلامی کردن علوم و تدوین علوم انسانی – اسلامی به مجا ختم می شود . برای پاسخ به این سوال اندک مراجعه ای به تاریخ، خالی از لطف نخواهد بود .

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و لزوم تدوین کتب و برنامه ریزی دقیق برای دانشگاه ها و در ادامه شکل گیری انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها ، به مرور ستاد انقلاب فرهنگی که به کار برنامه ریزی و پاک کردن دانشگاه ها از لوث وجود اساتید منحرف و تدوین کتب درسی متکی بر آموزه های شربعت مقدس اسلام بود با افایش تعداد افزاد به شورای عالی انقلاب فرهنگی و یک تشکل مادر در راستای برنامه ریزی های ماندگار فرهنگی در نظام مقدس جمهوری اسلامی شد. اهمیت ایجاد دانشگاهی اسلامی منطبق بر موازین و آموزه ها و مبانی دینی آن قدر مهم بود که با آن که ستاد انقلاب فرهنگی بدون انجام کامل وظیفه خود اقدام به بازگشایی دانشگاه ها نموده بود لکن دغدغه طراحی این مهم همواره ذهن دست اندرکاران آن شورا را با خود درگیر نموده بود.

با این همه ، اولین نکته در این ارتباط با این طرح چگونگی طراحی و طراحان آن است. حجت الاسلام و المسلمین احمدی با اشاره به توجه ویژه حضرت امام خمینی به برنامه ریزی های کلان فرهنگی و امورات ستاد انقلاب فرهنگی در پاسخ به این سوال که " : پیش آمده که اتفاقی بیفتد که امام(ره) موافق نظر شما نباشند یا اینکه پیشنهادی ‌داده باشد که در آن زمان در فضای آن زمان دانشگاه ها قابلیت اجرا نداشته باشد؟ " می گوید : " واقعاً اتفاق نمی‌افتاد. ایشان خیلی هوشیارتر از آن بودند که بخواهد چیزی بگوید که قابل اجرا نباشد. در کلامشان همواره تاکید و تایید می‌کردند. مثلاً در مواردی که مشکلی پیش می‌آمد. فرض کنید اسلامی کردن دانشگاه ها، برنامه دادن به آن ها، ایشان می‌فرمود که بروید دستتان را به طرف حوزه دراز کنید و کمک بگیرید که اعضای شورا در اواخر سال 60 به حوزه و خدمت بزرگان حوزه رفتند و از آقای مکارم و شورای جامعة مدرسین کمک خواستند. آیت الله مصباح یزدی هم آمد و کار را بر عهده گرفت و دفتری به نام دفتر همکاری تشکیل داد و حدود پانزده ماهی یکسره کار کردند و جزوه‌هایی در رشته‌های علوم انسانی پدید آوردند. این در حقیقت دستور ایشان بود که سراغ حوزه‌ها بروید. " (4)

محمد باقر سعیدی روشن اما ماجرا را این گونه نقل می کند : " طرح تأسیس دفتر همکاری حوزه و دانشگاه (1361 ـ 1362) که از مراکز علمی ـ فرهنگی فعال و مشترک میان حوزه و دانشگاه است، از برکات اندیشه ی آیت الله مصباح یزدی است.

به منظور بازنگری در برنامه های درسی دانشگاه ها و کتاب های درسی، امام تأکید فرمودند که از حوزه کمک گرفته شود، لذا برخی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی، به قم آمدند و مقرر شد آیت الله مصباح برای این کار طرحی را آماده کنند. این طرح توسط ایشان آماده شد و در آن، یکصد و پنجاه سمینار علمی برای پنج رشته از رشته های علوم انسانی پیش بینی شده بود که در ظرف پانزده ماه تدوین و ارائه شود. پس از تصویب طرح توسط ستاد انقلاب فرهنگی، آیت الله مصباح از سوی جامعه ی مدرسین به عنوان مجری این طرح معرفی گردید. وی با تلاش شبانه روزی و طاقت فرسای خود، افزون بر نظارت علمی بر هر یک از این کمیسیون ها یک دوره معارف قرآن را نیز برای بیش از یکصد تن از استادان برگزیده ی دانشگاه ها ارائه کرد که از رادیو نیز پخش شد. اکنون به لطف الهی، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه ده ها کتاب ارزشمند تألیف کرده است و تعداد درخور توجهی نیروی تربیت شده در رشته های گوناگون علوم انسانی و آشنا به مبانی دینی دارد که نویدبخش آینده ای روشن تر است." (5)

حضرت آیت الله مصباح یزدی در مصاحبه ای از تلاش های خود این گونه یاد می کند : " در سال های اول پیروزی انقلاب، دانشگاه ها تعطیل شده بود. مسئولان امر به فکر افتادند که یک بازنگری در وضع دانشگاه ها بکنند و دانشگاه به گونه ای بازسازی بشود که چهره ی اسلامی در آنجا غالب باشد. بر این اساس و به خاطر نیازهایی که بود، ستاد انقلاب فرهنگی تشکیل شد و یکی از چیزهایی که خیلی در دنیا صدا کرد، این بود که انقلاب ایران یک انقلاب سیاسی نیست، بلکه انقلاب فرهنگی نیز هست و صاحب نظران و متخصصین سر بالا کشیدند که ببینند انقلاب فرهنگی چیست؟ حتی عده ای از دانشگاه های مختلف دنیا آمدند ایران که ببینند این انقلاب فرهنگی که ایران مطرح کرده است، چیست؟ البته این دورنمای بسیار مبهمی ـ حتی در فکر کسانی که این عنوان را مطرح می کردند ـ بود؛ خودشان هم دقیقاً نمی دانستند چه کاری می خواهند بکنند.

یکی از برنامه هایی که برای ستاد انقلاب فرهنگی مطرح شد، برنامه های درسی دانشگاه ها و کتاب های درسی و محتوای دروسی بود که به دانشجویان القا می شد. در این راستا مرحوم امام تأکید فرمودند که در این قسمت ها از حوزه کمک بگیرید؛ حتی این تعبیر از ایشان است که دستتان را به سوی حوزه ها دراز کنید. آنجاها متخصصین علوم هستند. طبعاً ستاد انقلاب فرهنگی نمی توانست این دستور صریح امام را مسکوت بگذارد.

به دنبال این فرمایش، اعضای وقت ستاد انقلاب فرهنگی (از جمله آقای دکتر حسن حبیبی) به قم آمدند و به جاهایی از جمله مؤسسه ی «در راه حق» سرزدند و اظهار داشتند که در جهت امتثال امر امام(قدس سره) چه کمکی می توانید داشته باشید؟

بعد از گفتگوهایی که انجام شد، ما گفتیم برای همکاری حوزه و دانشگاه طرحی تهیه می کنیم و این طرح را به ستاد «انقلاب فرهنگی» می فرستیم. اگر شما این طرح را ـ ولو با تغییراتی ـ تصویب کردید، ما کارمان را بر اساس این طرح شروع می کنیم و یا اینکه شما طرحی بفرستید ]که ببینم[ ما می توانیم موافقت کنیم یا نه؟ بنده با یکی از دوستان گروه الف خودمان که آن وقت تشکیل شده بود، نشستیم طرحی برای این کار تهیه کردیم که دفتری به نام دفتر همکاری حوزه و دانشگاه تأسیس بشود و در چند رشته از علوم انسانی که نسبت به دیگر رشته ها جنبه ی مادر دارد، کمیته هایی تشکیل بشود که مسائل این علوم را بررسی کنند. پنج رشته را انتخاب کردیم و در بین این پنج رشته، اصلی ترین مسائل هر رشته ـ حدود 30 مسئله در هر رشته ـ که مورد اختلاف اسلام و سایر مکاتب است، بررسی شود؛ به این شکل که اساتید حوزه با اساتید دانشگاه با هم بنشینند، بررسی، تدوین و تحقیق کنند تا در این مسائل مادر، زمینه ای برای مسائل بعدی فراهم شود، یعنی ما در هر علمی. یک کتاب مادر تهیه کنیم که مسائل اصلی آن علم را بررسی و نظرهای اسلام را تبیین می کند و بر اساس آن کتاب، مسائل فرعی آن علم را تبیین کنیم تا اینکه نوبت به سایر کتاب های درسی هر رشته برسد.

پیش بینی کردیم در ظرف پانزده ماه، کارِ اول انجام بگیرد، یعنی بعد از تدوین برنامه، 30 سمینار برای هر رشته تشکیل بدهیم. پنج رشته ی مادر بود، در نتیجه یکصد و پنجاه سمینار در طول پانزده ماه با هدف تدوین یک کتاب در هر پنج رشته برگزار شود و کلیه ی هزینه های ریالی، تأمین نیروی انسانی، تهیه ی وسایل، فضا و فیلم برداری بر عهده ی ستاد انقلاب فرهنگی باشد. ما همه ی این مطالب را در اساسنامه ی دفتر قید کرده بودیم. آقایان پس از مطالعه، با یک تصرف مختصری آن را تصویب کردند و فرستادند. ما هم برای اینکه جنبه ی شخصی نداشته باشد و قراردادی باشد بین جامعه ی مدرسین و ستاد انقلاب فرهنگی و کسی هم تصور نکند که یک نفر می خواهد متولی حوزه باشد، آن را به جامعه ی مدرسین ارجاع دادیم و قرارداد را به این صورت ترتیب دادیم که دو ارگان شناخته شده باشد و ما از طرف جامعه ی مدرسین برای اجرای طرح مأمور بشویم. همین طور هم شد. با جامعه ی مدرسین اسناد را مبادله کردند و از طرف جامعه ی مدرسین به ما حکم داده شد که شما این طرح را اجرا کنید. در نتیجه، همان طوری که اصل طرح را ما تهیه کرده بودیم، مجری آن هم خود ما شدیم.

کار را اوایل خرداد ماه بود که شروع کردیم. البته آن وقت هم دانشگاه ها تعطیل بود. چون تابستان هوا گرم بود و نمی شد در قم کار کرد، گفتیم یکی از دانشگاه های تهران را در نظر بگیریم که هوای مساعدی داشته باشد، تابستان کار را شروع بکنیم و با جدیت ادامه بدهیم. پس از بررسی، دانشگاه الزهرا را انتخاب کردیم و از رئیس دانشگاه خواستیم با ما همکاری بکند. ایشان هم مساعدت کردند و از لحاظ امکانات دانشگاهی مضایقه نکردند، کار را شروع کردیم.

صد نفر از اساتید دانشگاه ـ از هر رشته 20 نفر ـ را انتخاب کردیم، البته چون ما آشنایی با اساتید نداشتیم، انتخاب اساتید از طرف ستاد انقلاب فرهنگی بود. در این جهت جهاد دانشگاهی که آن وقت تشکیل شده بود، به عنوان بازوی ستاد انقلاب فرهنگی این صد نفر را گزینش کرد. البته بعضی رشته ها به بیست نفر نرسید، یعنی نتوانستند افراد متعهد را معرفی کنند. مثلاً رشته ی حقوق و علوم سیاسی هیچ وقت به ده نفر نرسید، ولی بعضی رشته ها مثل روان شناسی و علوم تربیتی اساتید زیاد و خوبی هم بودند. رشته ی اقتصاد و جامعه شناسی هم افرادی را معرفی کردند که از لحاظ کیفیت مثل سایر رشته ها نبودند و اغلب آنها تعهدِ لازم را نداشتند. بالاخره رشته ها تشکیل شد و ما هم به مسئولیتِ ستاد با این آقایان همکاری می کردیم. سه ماه تابستان را در دانشگاه الزهرا برنامه گذاشتیم تا یک دوره ی معارف اسلامی را بر طبق قرآن کریم برای آنها تبیین کنیم. حدود صد جلسه ـ روزی دو نوبت ـ کلیه ی اساتید در سالن دانشگاه الزهرا اجتماع می کردند و این برنامه برای آنها اجرا می شد. این مباحث همان وقت تکثیر شده، در اختیار دیگران هم گذاشته می شد.

این برنامه ای بود که برای کلیه ی اساتید اجرا می شد و یک نوع ارزیابی هم داشت؛ حتی وقتی برنامه تمام می شد ما یک موضوعی را معین می کردیم و می گفتیم در اطراف آن بر اساس بحث هایی که شده بود و احیاناً معرفی کتاب های مشابه، مقاله ای تهیه کنند... آن برنامه ها اجرا شد. بعد از مدتی چون آن برنامه ضبط تلویزیونی و رادیویی شده بود، رادیو هم مدت ها آن را پخش می کرد.

در کنار این برنامه، پنج گروه کاری هم متناسب با رشته هایشان تشکیل شده بود و در هر گروه از چند نفر از اساتید حوزه که عموماً جزو گروه الف بخش آموزشی مؤسسه ی «در راه حق» بودند، دعوت کرده بودیم... عملا 20 نفر از حوزه و صد نفر از دانشگاه بودند که در هر گروه، 20 نفر از دانشگاه و چهار نفر از حوزه فعالیت می کرد. این گروه ها مشغول کار بودند و خود بنده هم در همه ی جلسات آنها شرکت می کردم و هدف این بود که در تابستان مشخص بشود که هر گروهی باید در اطراف چه مسائلی بحث بکند.

بحمدالله این برنامه به خوبی برگزار شد و سه ماهی که در دانشگاه الزهرا بودیم، غیر از اجرای این برنامه که عرض شد، هر گروهی نیز برنامه ی کاری خود را تنظیم کرد، یعنی با مشورت، کلیه ی مسائل آن علم را بیرون آوردند و آن مسائلی که جنبه ی مادر داشت جمع کردند. همان طور که گفته شد، قرار بر این بود که هر گروه قریب 30 مسئله ی مادر را انتخاب کند. از آنجا که ما نمی توانستیم تهران بمانیم و این برنامه هم می بایست هر روز اجرا بشود با تمام شدن برنامه ی تابستان، قرار شد که بقیه ی برنامه در قم برگزار شود. این طور پیش بینی کرده بودیم که در هفته پنج روز، هر روز ـ غیر از پنج شنبه و جمعه که تعطیل است ـ برای یکی از این گروه ها سمینار داشته باشیم و هر روز یکی از آن گروه ها به قم بیایند. یک روز گروه جامعه شناسی، یک روز روان شناسی، یک روز اقتصاد، یک روز حقوق و علوم سیاسی و یک روز هم علوم تربیتی. برای آنها سختی نداشت که به قم بیایند، اما اگر ما می خواستیم به تهران برویم، کلّ سال را می بایست آنجا باشیم.

این بود که توافق کردیم این برنامه در قم اجرا بشود. آقایان در طول هفته مطالعه می کردند، بعد مطالعاتشان را تنظیم می کردند. وقتی به قم می آمدند خودشان صبح یک جلسه ای تشکیل می دادند و نتایج را بررسی و آماده ی ارائه می کردند و عصرها هر روز از ساعت دو بعدازظهر تا غروب، بین 3 تا 4 ساعت سمینار داشتیم که از افراد دیگر مثل اعضای جامعه ی مدرسین و صاحب نظران دیگر دعوت می کردیم شرکت کنند.

درست در همان زمانی که ما این برنامه ی را شروع کردیم، دانشگاه تربیت مدرس هم تأسیس شد. آنجا هم چون با کمبود استاد مواجه بود، ستاد انقلاب فرهنگی تصویب کرد هر کدام از آنها در یکی از این سمینارها در رشته های مربوطه شرکت کنند و شرکت در این سمینارها برای آنها چند واحد درسی محسوب بشود. این بود که علاوه بر این اساتید، در هر سمینار تعدادی از دانشجویان تربیت مدرس هم شرکت می کردند.

به این صورت، غیر از برنامه ی درسی حوزه، تدریس و اداره ی بخش آموزش مؤسسه ی «در راه حق» که به طور طبیعی روزی 7 الی 8 ساعت وقتمان را می گرفت ـ روزی هشت ساعت هم وقتمان صرف این برنامه ها می شد. خیلی برنامه ی کشنده ای بود. برای چهار ساعت برنامه ی پشت سر هم، انسان جلوی دوربین تلویزیون بنشیند و برنامه ی علمی اجرا کند، کار بسیار سختی است. تازه وقتی برنامه تمام می شد، نماز مغرب و عشا را می خواندیم و هر شب با گروه های کاری خودمان از دوستان حوزه برای مسائلی که طرح شده بود و کیفیت ادامه ی کار جلسه ای داشتیم و احیاناً در کارهای اجرایی اموری لازم می آمد که به ما مراجعه می کردند، باید برای آنها هم وقت می گذاشتیم.

حتی گاهی بین اساتید و دانشجویانی که از تربیت مدرس شرکت می کردند، درگیری پیدا می شد و ما می بایست دعوای آنها را حل می کردیم حتی بین خود اساتید هم گاهی اختلافاتی پیش می آمد و کار به مشاجره می کشید و می آمدند نزد ما تا مشکل آنها را حل کنیم. یادم هست دو تا از اساتید مُسن ـ که یکی از آنها هم مدتی رئیس یکی از دانشکده های دانشگاهشان بودـ نشست پهلوی من و شروع به گریه کرد که اینها با ما این طور رفتار می کنند! ما مقداری آنها را دلداری دادیم و با رقبای آنها جداگانه جلسه گرفتیم. از این کارها هم داشتیم. منشأ اختلافات هم بهانه اش علمی و رقابت بین دانشگاهی بود که معمولا این گونه مسائل در دانشگاه ها هست، ولی آنجا زمینه ای بروز کرده بود. کسانی بودند که می گفتند مطلبی که شما می گویید درست است، درست نیست، موافق اسلام است. این بهانه ای می شد که طرف را بکوبند، ]و[ خرده حساب های خود را تسویه کنند. مجموعاً آن زمان 16 ساعت از وقت من صرف کار علمی و اداری می شد. آقایانی که می آمدند قم، هفته ای یک روز سمینار داشتند، ولی ما هر روز در سمینارها شرکت داشتیم که نوارهای آن الآن موجود است، یعنی اداره ی، تمام جلسات گروه ها بر عهده ی بنده بود، حتی نهایتاً نقادی مطالب را هم ما باید عهده دار می شدیم. ترتیبی داده شده بود که مطالبی که در این جلسه گفته می شد، فوراً ظرف یکی دو روز پیاده، تکثیر و به افراد داده می شد، یعنی مطالبی که هفته ی قبل مطرح شده بود، برای آنها یادآوری می شد. طبقه ی زیرین مؤسسه محل کار تکثیر بود و یک گروه فعالی برای پیاده کردن نوارها و تکثیر آنها ]بودند که[ دایماً با هیجان و شور، شبانه روز کار می کردند و مطالب و جزوه ها را آماده می کردند. کار بسیار پربازده بود و خوب پیش می رفت. در طی نه ماه بیش از 90 درصد برنامه ای که پیش بینی کرده بودیم، اجرا شد.

بنا شد سه ماهه ی تابستانِ بعد، یک دانشگاهی را انتخاب کنیم و به جمع بندی مسائل گذشته بپردازیم. در تابستان دوم، دانشگاه شهید بهشتی را انتخاب کردیم. آن سال افراد برگزیده ی گروه ها برای مشارکت در جمع بندی و نگارشِ آنچه تهیه شده بود، انتخاب شدند، ولی در این مرحله هرچند افراد خوب و مخلصی هم داشتیم، اما اعضای بعضی از گروه ها آن طور که ما انتظار داشتیم، همکاری صمیمانه نکردند. حتی یکی از افرادی که جزو یکی از گروه ها بود و مدتی هم رئیس دانشکده ای بود، مقاله ای نوشته بود. هر چه ما خواستیم ]که[ منابع و مدارک این مقاله را به ما بدهد، تا آخر نداد! با اینکه این کاری عادی است. اگر یک دانشجو هم مقاله ای بنویسد، مدارک آن را از او می خواهند. این آقایی که یک سال حقوق گرفته و مسئولیت قبول کرده بود، حاضر نشد منابع را برای ما بیان کند. از این گونه افراد داشتیم. از آن طرف، افراد مخلص و خوبی هم داشتیم. لذا تنظیم نهایی برعهده ی دوستان حوزه افتاد و مدتی بعد ادامه پیدا کرد. یعنی آن پیش بینی که سه ماهِ تابستان در هر رشته کتابی نوشته شود، عملی نشد و ظاهراً هیچ گروهی نتوانست یک کتاب کامل بنویسد. بعضی از آنها بعد از چند ماه کتاب را تهیه کردند، ولی اکثراً مدتی ادامه پیدا کرد.

بنده برای اینکه تعهدی که به جامعه ی مدرسین داده بودم، پانزده ماهه بود و ]نیز[ در اثر کار سنگینی که در این مدت انجام دادم، بیمار شدم و بیشتر از کارشکنی هایی که بعضی از اعضای ستاد انقلاب فرهنگی می کردند و تعهداتی که قبول کرده بودند و عمل نمی کردند و احیاناً بعضی از دانشجویانی ]بود[ که در ستاد نفوذ پیدا کرده بودند و بعدها به صورت گروه مشخصی درآمدند و به فکر این بودند که سیاسی کاری کنند و پست هایی به دست گیرند و... این نوع کارشکنی ها بار سنگین ما را مضاعف کرد. پانزده ماهِ من که تمام شد، استعفا دادم، اما سعی کردم که دفتر پابرجا بماند و با دوستان حوزه که در دفتر فعالیت داشتند، جلسات هفتگی داشتیم. اگر مشکلی داشتند، صحبت می کردیم. تجربه ای داشتیم در اختیارشان می گذاشتیم. مشکل علمی داشتند، حل می کردیم. خلاصه ارتباط خودم را به صورت غیر مستقیم با آنها ادامه دادم، ولی به عنوان مسئول استعفا دادم." (6)

نگارنده در جستجو های خود و به دلیل خرابی پایگاه اینترنتی شورای عالی انقلاب فرهنگی موفق به دستیابی به مصوبات این شورا در راستای اسلامی کردن دانشگاه ها نشد و الا آن ها را هم در این مقال می آورد تا علاوه بر تکنیل شدن این مقاله ، جناب وزیر محترم نیز از آن اطلاع یاسند با این که ایشان می توانند زین پس علاوه بر مراجعه به آرشیو نامه ها و یخش نامه های وزارت مطبوع خود و دستیابی به این مصوبات ، اندکی پیش از بیان هر مطلب مطالعه نموده تا به یک باره سال ها تلاش دیگران را زیر پا نگذارند و اظهار نظرهایی چنین سطحی نکنند.

پا نوشت :

 

1. http://www.ayandenews.com/news/19507/

2. http://www.abna.ir/data.asp?lang=1&id=209847

3. http://www.taghribnews.ir/vdcewp8w.jh8fvi9bbj.html

4. http://tarigh.ir/fa/739/نهادی_برای_تحـول_دانشگاه_‌

5. محمد باقر سعیدی روشن، جزوه ی مصباح کیست؟، صص 7 ـ 8

6. رضا صنعتی، گفتمان مصباح، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، صص 174-181

بازتاب ها: 

سایت عمارها

 

نظرات  (۲)

سر وقت مطلب ارزشمندتان را باید دقیق مطالعه نمود
۰۵ آبان ۸۹ ، ۰۹:۴۸ دشمن زیاری
سلام حاجی
استفاده کردم. تعقل و فلسفیدن پیشنیاز و شرط سخن کردن است.
یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">