یکی از کلیدواژههای مورد تاکید رهبری از مدتها قبل تا کنون بحث امیدبخشی به جامعه و ترویج نگاه مثبت به آینده کشور عزیزمان است. آیندهای که بر اساس شواهد و قرائن بسیار نزدیک است و اندک مقاومتی می تواند دروازههای پیشرفت را به روی ملت عزیزمان بگشاید. این رویکرد رهبری در دیدار با شاعران نیز نمودی ویژه یافت. آنگاه که پس از قرائت شعری از جانب امید مهدی نژاد و در ازریابی شعر وی گفتند: " غزل شسته رفته و خوبی بود. طنز خوبی هم داشت ولی در آن بیت یکی مانده به آخر با «نه امیدی» من موافق نیستم. هر کاری که ما میکنیم چراغ امید را خاموش نکنیم....خوبه اگر این بیت را به مضمون امید تبدیل کنید. هر فکر و مرامی انسان داره باید امید را زنده نگه دارد".
یادم میآید در ایام تبلیغات انتخاباتی سال 1384، دانشگاهی حجتالاسلام خاتمی را دعوت کردهبود تا دکترای افتخاری به وی اعطا کند. به رسم مراسم دریافت دکتری و فارغالتحصیلی، وی لباس فارغالتحصیلان را پوشید لکن از پوشیدن کلاه آن، امتناع نمود. سپس در سخنرانی بعد از اعطای این دکترای افتخاری دلیل این کارش را جلوگیری از اینکه کلاه دیگری به سرش برود دانسته و اظهار تعجب کرد که چرا این همه کاندیدا بر سر کلاهی که هشت سال بر سر او رفتهاست دارند با هم رقابت میکنند؟ خبرنگاری از احمدی نژاد پاسخ سوال خاتمی را طلب کرد و او هم در جواب گفت: باید از خودشان پرسید که چکار کرده اند که این اتفاق افتادهاست؟
این روزها گویا حال و هوای آن روزهای خاتمی را احمدی نژاد دارد تجربه میکند با این تفاوت که در فضای انتخاباتی سال 1384 خاتمی چند کاندیدایی داشت که داعیه اصلاحطلبی داشتهباشند و یا آن که دست حمایت علنی وی را پشت خود ببینند هرچند برایشان فایدهای نداشته باشد و امروز احمدینژاد از این هم محروم است. آن روز، ۸ کاندیدا بودند و امروز ۸ کاندیدا؛ آن روز غالب کاندیداها به سیاهنمایی شراط موجود میپرداختند و امروز هم همین شرایط حاکم است.
- ای کاش تایید صلاحیت انتخابات یازدهم ریاست جمهوری، فردای انتخابات دهم ریاست جمهوری برگزار می شد و مشایی رد می شد تا معلوم شود که نه مشایی و نه احمدی نژاد اهل آبستراکسیون علیه انقلاب نیستند و حتی مصداق تشکر رهبر عزیزمان می شوند. ای کاش این اتفاق آن روزها می افتاد تا بر همه آن هایی که 4 سال بر طبل جریان انحرافی کوبیدند و جریان جریان کردند می فهمیدند که جریانی وجود ندارد که اگر داشت الآن کو؟ کجایند؟ البته این را می شد از فردای انتخابات مجلس نهم هم که قرار بود بریزند و بپاشند و 150 کرسی مجلس به دست بیاورند فهمید و این قدر سیاسی کارانه بر طبل بی خردی و بی تقوایی نکوبید. ای کاش این اتفاق آن روزها می افتاد تا این قدر طرح های دولت به عنوان خریدن مردم برای رای دادن به مشایی از سوی مجلس رد نمی شد و به سلامت نفس و صداقت مردم مان توهین نمی شد چه اگر واقعا این نبود این بار چرا مجلس یارانه ها را افزایش نمی دهد و هزینه سوخت را افزایش می دهد و البته که این اقدام هم در جهت حمایت از قشر مستضعف جامعه هست!!!!
گاهی وقت ها آدم چقدر سخت به مسایل نگاه می کند و آنها را برای خودش دست نیافتنی می بینید در حالی که خیلی ها این طور نیستند . مثلا همین کاندیدا شدن در انتخابات ریاست جمهوری و صد البته رای آوردن در آن . حتما شما هم معترفید که مهم ترین دغدغه برای شرکت بعد از تایید صلاحیت رای آوری است و واقعا اصلی ترینش همین دومی است . این چند روز خیلی راحت متوجه شدم که چه قدر راحت می شود رای آورد . مثلا خودم را مثال می زنم ، بچه استان فارسم پس یکی دو میلیون این جا رای دارم . طلبه هم هستم و در قم زندگی می کنم پس می شوید با احترام به دیگر کاندیداها 500 تا 600 هزار تا رای هم فقط تو استان قم دارم جالا در وطن طلاب گران قدر چه قدر رای دارم بماند. مسافرت های فراوانی هم به مشهد داشته ام و انصافا هر وقت به زیارت می روم حرم خیلی شلوغ است و شلوغ تر از خیلی جاهای دیگری که دیگران می روند . دوستان دانشجوی فعال و پر شوری در اقصی نقاط ایران هم دارم که با این حساب می شود روی حمایت جنبش دانشجویی هم حساب کرد . یا اصحاب رسانه و سایت های کشوری هم که ارتباط دارم پس این هم بحث پشتیبانی رسانه ای . تازه اگر داماد یک استان دیگر هم بودم که می شد همان شب اول انتخابات و تازه رای گیری تمام شده بروم و مصاحبه کنم که فردا بیایید میدان شهدا برای جشن پیروزی . کی به کیه ؟
یا کلیه ی شعارهای این چند ساله ی اخیر هم آنایی تمام دارم و دست یه شعارم هم خوب است . پیش خودمان بماند اعتماد به نفسم هم خوب است و می توانم مثل مرد بازی باخته را برده جلوه کنم و پر شور صحبت کنم و تکه کلامی هم در صحبت کردن ندارم . شما بگویید حداقل من نباید در انتخابات به دور دوم بروم ؟ تازه می شود اگر به دور دوم هم نرفتیم و با فاصله ی زیاد رای نیاوردیم هم گردنم را بلند کنم و بگویم چون من رای نیاورده ام انتخابات را باطل کنید . بعدش هم که دلیل خواستند یک نشت کلیات تحویل می دهم و می گویم ناظرهایم را در شمارش راه ندادند یا رای من را به اسم یکی دیگه خوندند یا تعرفه ی بدون کد ملی و اسم و نشون ریختند تو صندوق یا خیلی جاها تعرفه کم آوردند و بهشون نرسوندند و اونایی که نتوستند رای بدهند همه طرفدارای من بودند و اگه هم از من شماره صندوق و حوزه رای گیری را خواستد باز همون حرف ها را تکرار کنم .
جدا فکرش را بکنید؛ چرا من ؟ شما هم می توانید با این استدلال ها رای بیاورید . فقط کافی است لحظه ای درنگ کنید.
چند روزی برای دیدن نمایشگاه کوچه های بی نشان که حاصل تلاش نیروهای مخلص و بی ادعای هیات فاطمیون است - که مدت هاست بخش اعظمی از فعالیت دینی شهرستان را بر دوش می کشند - به کازرون آمده بودم که مقارن شد با آغاز فعالیت های انتخاباتی کاندیداها در کازرون . حالا بماند که هر کاندیدایی چه تعداد ستاد راه انداخته و برخی هم در صدد گرفتن نمایندگی کاندیداهای مختلف در کازرون می باشند ولی از همه ی این ها درگذر ماجرایی است که برای ستاد آقای احمدی نژاد در کازرون روی داد .
اول باید این نکته را بگویم که از آن جا که وضعیت ستاد آقای احمدی نژاد در این دوره با دوره های قبل تا الآن که تغییر چندانی نداشته و هر چه هست همان نداری دوره ی قبل است و احتمالا برای خرج های ستاد باید روی کمک ها و ایثارهای علاقه مندان به ایشان حساب کنیم ، من به شخصه دوست داشتم که ستاد در جای قبلی خود باشد یعنی همان فلکه ی سینما ، ولی خب دیگر دوستان به علت استراتژیک بودن میدان شهدا پیگیری هایی را انجام داده بودند و به نتیجه هم رسیده بودند که به یک باره سیل تماس ها آغاز شد از جاها و با گرایش های مختلف ، برخی با دیدگاه خیر به دلیل نوع آن مکان با استفاده از ان مشکل داشتند و برخی نیز با زبان تهدید حرفشان را می زدند . نیم روزی طول کشید تا بازهم به کوتاه بودن دیوار رییس جمهور محبوبمان پی ببریم . تلفن های فراوانی با مسوول آن جا شده بود و حتی گویا تهدیدهایی هم شده بود و البته برخی از مسوولین هم موش هایی دوانیده بودند تا بالاخره آن شد که کلید را تحویل دادیم و برگشتیم سرجای اولمان .
برایم جالب بود که چقدر راحت می شود تهدید کرد و سلب آسایش نمود و حرف را بر کرسی نشاند تازه گویا وقتی طرفت احمدی نژاد باشد این کار راحت تر هم می شود . به هر حال ستاد مردمی دکتر محمود احمدی نژاد همان جای سابق است : میدان سینما . جایی که نمایندگان برخی از کاندیداها برای گرفتن آن جا با رقم هایی سرسام آور اقدام کرده بودند ولی دوستان با مبلغی بسیار کمتر از آن ارقام آن جا را احیا کردند . شاید باید پیروزی دوباره ای را در آن جا جشن گرفت .
------------------------------------------------------------
پ . ن (1) : در رابطه با نمایشگاه کوچه های بی نشان حرف گفتنی فراوان دارم که یکی بر اساس سهمیه در سایت کازرون نما خواهد بود و دیگری در وبلاگم .
پ . ن (2) : سخنان احمدی نژاد در اجتماع 20 هزار نفری دانشجویان حامی اش - که احتمالا این ها را هم با اتوبوس آورده اند و برای گرفتن پول نفت و صد البته قابلمه به دست - را حتما بخوانید . نکته های ناب فراوان دارد . این جا و این جا و این جا و این جا و گزارش تصویری اش هم این جا و این جا
پ . ن (3) : در وبلاگ دوستی گران مایه نظری گذاشته ام از سر مزاح و البته یادآوری اقدامات دولت و بلافاصله برای ایشان با نظر خصوصی موضع خود را گفته ام ولی گویا هستند دوستانی که علاقه مندند عصبانیت من را ببینند . من که شاد می شوم از این علاقه مندی آنان با خنده های مکرر.
آشنایان با مطالب رایج در فضای سیاسی کشور قطعا با پدیده ای به نام " دانشجوهای ستاره دار " آشنا هستند . واقعیت این که من نه اطلاعات کافی دارم و نه اهل اظهار نظر بر اساس گفته های کسانی هستم که دروغ گویی شان برایم مسجل است با این حال خیلی دلم می خواست بدانم که اصلا این گونه برخورد سابقه ای هم داشته است یا نه تا این که در مطالعات جانبی ام به این مطلب رسیدم ، بخوانید :
« 27 آذر ماه 1361 ، دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی کشور پس از 30 ماه تعطیلی مجددا بازگشائی شد . این روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران ، روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گرفته است . با این حال پس از بازگشائی دانشگاهها ، سوابق سیاسی و عقیدتی داوطلبان ورود به دانشگاه ها ، توسط " کمیته های گزینش " مورد ارزیابی قرار می گرفت .
از بخش های مهم ستاد انقلاب فرهنگی ، کمیته ی گزینش دانشجو بود . در این کمیته مصطفی معین ، عباس محفوظی و صادق واعظ زاده حضور داشتند . در این کمیته آنان وظیفه داشتند تا از ورود دانشجویانی که بر اساس اعلام نظر نهادهائی چون وزارت اطلاعات ، دادستانی انقلاب ، دادسرای عمومی ، وزارت آموزش و پرورش و مرکز اسناد تحقیق کنکور دارای سوء صلاحیت اخلاقی و سیاسی بودند ، جلوگیری کنند . در این مرحله تنها شرط ورود این عده از دانشجویان توبه از گذشته و احراز آن از سوی هیات مرکزی گزینش دانشجو بود .
پاک سازی اساتید و دانشجویان ، بحث پر دامنه ای را می طلبد و برخی از افراد نظیر دکتر عبد الکریم سروش که اکنون از منتقدان جدی انقلاب فرهنگی است ، تلاش گسترده ای را برای تبرئه ی خود از این موضوع آغاز کرده است . مدعیات قاطعانه ی وی در باب عدم دخالت ستاد انقلاب فرهنگی در گزینش ها و تصفیه ی اساتید و دانشجویان بسی جای تردید دارد .
در واقع یکی از اقدامات انجام شده توسط ستاد انقلاب فرهنگی ، گزینش استاد و تربیت مدرس بود . از آن جا که در متن فرمان امام (ره) انتخاب و آماده سازی استادان شایسته به عهده ی ستاد انقلاب فرهنگی گذاشته شده بود ، هیات مرکزی تامین و گزینش استاد در جهت رسیدگی به درخواست های فوق و بر اساس آئین نامه های مصوب ، تحت نظر ستاد انقلاب فرهنگی کار خود را آغاز نمود . گرچه ستاد انقلاب فرهنگی مستقیما دستوری بر اخراج اساتید نداده بود . اما طبق مدارک موجود ، ساز و کار گزینش و نظارت بر گزینش اساتید تحت نظر ستاد انقلاب فرهنگی بوده است . ( محمد مظهری ، دکتر سروش و انقلاب فرهنگی ) . »
این مطلب را که خواندم یادم آمد به مطلبی که مدت ها پیش وبلاگ " سایه روشن " گذاشته بود و صد البته صحبت هایی که رهبری در میان اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتند البته در زمان دولت محترم هشتم . فکر می کنم کمتر کسی است که کلیپ آن را ندیده باشد . در هر حال تاریخ گویای بسیاری از مسایل است و این که آنان که امروز از ستاره دادن – بر فرض صحت – ناراحتند خود زمانی ماه به جوانان این مرز و بوم می داده اند .
ایام تبلیغات انتخاباتی که می شود ملاک و معیار همه چیز فرق می کند . اصولا بهتر است که بگوییم اصلا دوران ، دوران بی ملاکی و بی مرامی می شود و اغلب برای جمع آوری آرا و متوجه کردن انظار حتی از مهم ترین و شاید یکی از فصل الخطاب ترین استدلال هایشان دست شسته و روی به چیز دیگری می آورند . ایام بدی است این ایام ؛ چرا که هر کسی می خواهد کمر حریف را بر زمین بخواباند و خود دست هایش را به نشانه ی پیروزی بالا برد . کسی نامه ی سرگشاده ای می نویسد و البته دیگری پاسخی برای او می نگارد .