اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست
پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۵۳ ب.ظ

سودای نان

آن وقت ها که گاهی در چرایی عدم شجاعت و صداقت برخی از افراد برایم سوالی پیش می آمد برخی از دوستانم مرا به این نکته توجه می دادند که این امر بخاطر نان است!!! واضح تر  آن که آن فرد مورد توقع بخاطر آن که ورود و خروج مالی زندگیش را بواسطه صداقتش مورد کم و زیاد شدن قرار ندهد مجبور است کاری کند که با آن صفات حمیده منافات دارد.

راستش را بخواهید به سختی باورم می شد و حتی تصورش را هم نمی کردم که فردی بتواند عاقبتش را به دنیای دیگران بفروشد و برای حفظ جایگاه، حقوق، شغل  که همگی از امور غیر واقعی هستند دروغ بگوید، فتنه به پا کند، تهمت بزند، دوستان را خرج منافع شخصیش کند و در وقت مقتضی از بیان حقیقت هم ابا کند و صد البته چون دیگران را می شناسد و می داند  که دیگران چون او به این امور خود را آلوده نمی کنند خیالش راحت باشد.

این روزها به مناسبتی، افسوس می خورم برای افرادی که خود را این گونه درگیر این امور اعتباری کرده اند. سخت است باور کردنش ولی به منجلاب افتادن مان قطعا نتیجه عملکرد خودمان است. خداوند توفیق دهد زودتر به خودمان بیاییم و باور کنیم آن که متکفل روزی ماست خداوند رزاق است و نه انسانها و برای جلب توجه او باید مطابق دستوراتش عمل کنیم.

عجیب خدای را شاکرم که مرا در کسوتی قرار داده است که در بدترین شرایط هیچ گاه درد نان نخواهم داشت و در کنار کسانی قرار داده است که آزادگی و حق مداری خصوصیت تاریخی شان هست و با هیچ کس و هیچ چیز در مقابل انجام وظیفه شان و پاسداری از مرزهای اخلاقی جامعه اندک تعارفی ندارند. واقعا اگر در هر نفس شکری برای این نعمت اعطایی خداوند بجای آورم هنوز هم کم است. شکرا لله، شکرا لله، شکرا لله

 

پ.ن:

- ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه؛ مصداق اتم و اکملش را شاهدم این روزها

 - عکس بالا کاملا تزیینی است



نوشته شده توسط مهدی صنعتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست

هنر
  • یا مرتضی علی (ع)
کتاب
  • “بوی خوش عطر” رونمایی شد
طبقه بندی موضوعی

سودای نان

پنجشنبه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۵۳ ب.ظ

آن وقت ها که گاهی در چرایی عدم شجاعت و صداقت برخی از افراد برایم سوالی پیش می آمد برخی از دوستانم مرا به این نکته توجه می دادند که این امر بخاطر نان است!!! واضح تر  آن که آن فرد مورد توقع بخاطر آن که ورود و خروج مالی زندگیش را بواسطه صداقتش مورد کم و زیاد شدن قرار ندهد مجبور است کاری کند که با آن صفات حمیده منافات دارد.

راستش را بخواهید به سختی باورم می شد و حتی تصورش را هم نمی کردم که فردی بتواند عاقبتش را به دنیای دیگران بفروشد و برای حفظ جایگاه، حقوق، شغل  که همگی از امور غیر واقعی هستند دروغ بگوید، فتنه به پا کند، تهمت بزند، دوستان را خرج منافع شخصیش کند و در وقت مقتضی از بیان حقیقت هم ابا کند و صد البته چون دیگران را می شناسد و می داند  که دیگران چون او به این امور خود را آلوده نمی کنند خیالش راحت باشد.

این روزها به مناسبتی، افسوس می خورم برای افرادی که خود را این گونه درگیر این امور اعتباری کرده اند. سخت است باور کردنش ولی به منجلاب افتادن مان قطعا نتیجه عملکرد خودمان است. خداوند توفیق دهد زودتر به خودمان بیاییم و باور کنیم آن که متکفل روزی ماست خداوند رزاق است و نه انسانها و برای جلب توجه او باید مطابق دستوراتش عمل کنیم.

عجیب خدای را شاکرم که مرا در کسوتی قرار داده است که در بدترین شرایط هیچ گاه درد نان نخواهم داشت و در کنار کسانی قرار داده است که آزادگی و حق مداری خصوصیت تاریخی شان هست و با هیچ کس و هیچ چیز در مقابل انجام وظیفه شان و پاسداری از مرزهای اخلاقی جامعه اندک تعارفی ندارند. واقعا اگر در هر نفس شکری برای این نعمت اعطایی خداوند بجای آورم هنوز هم کم است. شکرا لله، شکرا لله، شکرا لله

 

پ.ن:

- ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه؛ مصداق اتم و اکملش را شاهدم این روزها

 - عکس بالا کاملا تزیینی است

۹۲/۱۱/۲۴ موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی صنعتی

نظرات  (۶)

خب چه می توان گفت !؟
مذمت باید کرد یا عبرت باید گرفت !؟
شاید روزی؛ فکرش را نمیکردی که قلمت به این سمت و چنین مقاله ای کشیده شود ... پس چه تضمینی است برای من وشما؛

خوب گفت آن که گفت (و صد البته آن که قبل تر فرمود): الهی لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا...

دنیا با همۀ  زیبایی و عزمتش روزی خواهد مرد و خورشید و ستارگان با همۀ فروغشان روزی تاریک خواهند شد، کوه‌ها با تمام بلندا و غرورشان فرو خواهند ریخت و آبی دریاها کدر شده و آب‌شان به جوشش در خواهند آمد و سبزی جنگل‌ها به سرخی خواهد گرایید چونان آهن گداخته در کوره.

در چنان هنگامه‌ای آدمی، مورچه‌ای را ماند که آب در خانه‌اش افتاده و او آسیمه سر در پی مأمنی می‌دود...می‌دود...می‌دود.

و کجاست جنت المأوی؟!

پلی را بین خود و خدایش مانع می‌بیند و این پل... و این پل، گاه پهن است و گاه باریک، گاه صاف، گاه پیچا پیچ، گاه تیز و گاه لغزان... .

اعمال ما در این دنیا کم و کیف آن را معین می‌کند. برای حکام جور چونان تار مو باریک است و لغزان... و لغزان و لرزان.

آن روز تمام اعضا و جوارح ما بر عدالت و یا بر بی‌عدالتی ما شهادت خواهند داد

و هیچ عملی هولناک‌تر از بی‌عدالتی نیست.

یا حق.

۲۵ بهمن ۹۲ ، ۱۱:۳۷ قاسم تام ( روضه رضوان)
با سلام
 جناب صنعتی ، ممنونم که سر زدید
کاملا موافقم
گذشت از خیلی چیزا فقط بخاطر نان
ایکاش هر کس قبل از تهیه نان ( هرچیزی ) فکر میکرد خمس پول نانش را داده یا خیر؟
آن وقت مزه نان خوردن را میفهمید
شما با افتخار به لینک شدید
۲۴ بهمن ۹۲ ، ۲۲:۲۰ مهدی بشکار
سلام
قلم خوبی دارید!!!

باور کن حرفم  نمیاد
انشاالله که خدا به راه راست هدایتش کنه و از خدا میخوام که عنایتی کنه تا هیچ کس به این سرنوشت دچار نشه.
خدا بخیر بگذرونه

سلام

متن زیبایی بود

حکایت از گله گییست

چون می دانمت فهمیدم

البته سخت نبود

چون می شناسمت بهتر می فهمم

خوب گفتی: این روزها افسوس می خوری برای افرادی که ...

خوشم اومد

به قول خودت باقی بقای عمرتان

التماس دعا

۲۴ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۵۶ طلبه اُ منفی
به نام سلام
این وقت‌هاست که آدم باید بگوید الهی لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا...
هیچ ضمانتی بر عاقبت به خیری نیست جز مشیت او... ما شاء الله...

یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">