اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست
پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۴۵ ب.ظ

ستایش

هفته گذشته و به همراه طلاب طرح حفظ قرآن مدرسه علمیه مبارکه نخبگان یک شیراز و برای ایجاد انگیزه و شوق بیشتر جهت حفظ قرآن، سری به مدرسه شبانه روزی حفظ قرآن کریم امام حسن مجتبی(علیه السلام) وابسته به موسسه بیت الاحزان حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) زدیم که در روستای لایت خرمی شهرستان استهبان برپاشده است. فضای مدرسه و تنفس در میان جمع حفاظ قرآن کریم که برای انجام این عمل شایسته، یک سال از زندگی خود را وقف کرده بودند و در انتها به افتخار حافظ قرآن بودن نائل می آمدند بسیار روح افزا و نشاط آفرین بود. دوستان طرح حفظ مدرسه خودمان نیز بسیار انگیزه گرفتند و حظ کافی را بردند بالاخص آنجا که توانایی همراهان و هم مسیران خود را در حفظ قرآن و تسلط آنان را بر آیات می دیدند.

نکته قابل استفاده اما برای من، تقویت این دیدگاه بود که " ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه"؛ حقیقتا این که اگر هر تلاش مستقل و مخلصانه فرهنگی مورد اقبال و عنایت حضرت حق قرار میگیرد و خود شوق پیوستن به این کار را در دلهای دیگران برمی انگیزاند و مزد تلاش مخلصان را میدهد بنظرم از سنت های الهی باشد. موسسه بیت الاحزان حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز از این قبیل فعالیت هاست. هرساله جمع قابل توجهی به جمع حفاظ قرآن از جانب مسوولان این موسسه افزوده می شوند و چه افتخاری بالاتر از این؟ حقیقتا بر توفیق شان غبطه خوردم و این را بیش از پیش وجهه همت خود قرار دادم که در هر کاری باید دل در گرو محبت و حمایت خداوند رحیم داشت و از هجمه کوچک نفسان نهراسید و دل خوش به رفیقان عافیت اندیش نبود! باور کنیم که خداوند مددکار و تقویت کننده مخلصین و خداباوران است.

********

در مسیر برگشت و به واسطه نزدیک بودن به زمان نماز مغرب و عشا در نزدیک ترین مسجد در مسیر شهرک گلستان برای اقامه فریضه جماعت از مینی بوس مان پیاده شدیم. آن چه در این مسجد توجه ام را به خود جلب کرد بافت جوان نمازگزاران و همدلی و عطوفت آنان با یکدیگر بود. حضور چشمگیر دانش آموزان نیز نکته دیگری بود که به چشمم آمد لکن آن چه باعث شعف فراوانم شد هیچ کدام از این ها نبود.

در حال آماده شدن برای نماز مغرب بودیم که پیرمردی خوش رو به سمتم آمد و خیرمقدم گفت و از این که امشب را به همراه دوستان به آنجا آمده بودیم تشکر کرد. برخوردش باعث شد تا بیشتر توجهم به او جلب شود. واقعیتش برای من که واژه پیرمرد مسجدی بخاطر مساجدی که در شهرمان با آن ها در ارتباط مداوم بوده ام واژه امیدبخشی نبوده است و هرباره که برخی از آن ها پای در مسجد می گذاشتند لرزه بر اندام من و همراهانم می افتاده است – و در برخی موارد شاهد نفرین فعالان فرهنگی مساجد به حال برخی از این پیرمردها بوده ام -  نوع برخورد این برادر بزرگترمان جالب آمد. دقت اما بر علاقه ام به او و تعجبم افزود. وی تمام صفوف نماز را طی میکرد و هر کودکی را که می دید بی بهانه از کیسه سفید پارچه ای در دستش، چیزی می بخشید و دستی به نشانه محبت بر سرشان می کشید و با مامومین نیز گرم و صمیمانه برخورد می کرد. دیگر رمز موفقیت مسجد را فهمیده بودم و با ذایقه ای شیرین به سمت مدرسه حرکت کردیم و در راه به این فکر می کردم که ای کاش همه بزرگترهای مسجدی با کودکان و جوانان این گونه برخورد می کردند.

 

پ.ن:

- خوشحالم که بالاخره کتاب " هاشمی در سال 88" منتشر شد. فعالیت ها و اقدامات مشمئزکننده ای که در این دو سال بر کتاب رفت تا موفق به اخذ مجوز شود را کاری ندارم لکن همواره به حال آن دسته از دوستانی تاسف خورده ام که حتی نمی توانند از کار خودشان هم دفاع کنند. البته پایداری جناب اخوی هم در این مسیر ستودنی بود و مزدشان را هم مطمئنم که از مردم و به واسطه فروش خوب کتاب خواهند گرفت. 

 



نوشته شده توسط مهدی صنعتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست

هنر
  • یا مرتضی علی (ع)
کتاب
  • “بوی خوش عطر” رونمایی شد
طبقه بندی موضوعی

ستایش

پنجشنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۵:۴۵ ب.ظ

هفته گذشته و به همراه طلاب طرح حفظ قرآن مدرسه علمیه مبارکه نخبگان یک شیراز و برای ایجاد انگیزه و شوق بیشتر جهت حفظ قرآن، سری به مدرسه شبانه روزی حفظ قرآن کریم امام حسن مجتبی(علیه السلام) وابسته به موسسه بیت الاحزان حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) زدیم که در روستای لایت خرمی شهرستان استهبان برپاشده است. فضای مدرسه و تنفس در میان جمع حفاظ قرآن کریم که برای انجام این عمل شایسته، یک سال از زندگی خود را وقف کرده بودند و در انتها به افتخار حافظ قرآن بودن نائل می آمدند بسیار روح افزا و نشاط آفرین بود. دوستان طرح حفظ مدرسه خودمان نیز بسیار انگیزه گرفتند و حظ کافی را بردند بالاخص آنجا که توانایی همراهان و هم مسیران خود را در حفظ قرآن و تسلط آنان را بر آیات می دیدند.

نکته قابل استفاده اما برای من، تقویت این دیدگاه بود که " ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکه"؛ حقیقتا این که اگر هر تلاش مستقل و مخلصانه فرهنگی مورد اقبال و عنایت حضرت حق قرار میگیرد و خود شوق پیوستن به این کار را در دلهای دیگران برمی انگیزاند و مزد تلاش مخلصان را میدهد بنظرم از سنت های الهی باشد. موسسه بیت الاحزان حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز از این قبیل فعالیت هاست. هرساله جمع قابل توجهی به جمع حفاظ قرآن از جانب مسوولان این موسسه افزوده می شوند و چه افتخاری بالاتر از این؟ حقیقتا بر توفیق شان غبطه خوردم و این را بیش از پیش وجهه همت خود قرار دادم که در هر کاری باید دل در گرو محبت و حمایت خداوند رحیم داشت و از هجمه کوچک نفسان نهراسید و دل خوش به رفیقان عافیت اندیش نبود! باور کنیم که خداوند مددکار و تقویت کننده مخلصین و خداباوران است.

********

در مسیر برگشت و به واسطه نزدیک بودن به زمان نماز مغرب و عشا در نزدیک ترین مسجد در مسیر شهرک گلستان برای اقامه فریضه جماعت از مینی بوس مان پیاده شدیم. آن چه در این مسجد توجه ام را به خود جلب کرد بافت جوان نمازگزاران و همدلی و عطوفت آنان با یکدیگر بود. حضور چشمگیر دانش آموزان نیز نکته دیگری بود که به چشمم آمد لکن آن چه باعث شعف فراوانم شد هیچ کدام از این ها نبود.

در حال آماده شدن برای نماز مغرب بودیم که پیرمردی خوش رو به سمتم آمد و خیرمقدم گفت و از این که امشب را به همراه دوستان به آنجا آمده بودیم تشکر کرد. برخوردش باعث شد تا بیشتر توجهم به او جلب شود. واقعیتش برای من که واژه پیرمرد مسجدی بخاطر مساجدی که در شهرمان با آن ها در ارتباط مداوم بوده ام واژه امیدبخشی نبوده است و هرباره که برخی از آن ها پای در مسجد می گذاشتند لرزه بر اندام من و همراهانم می افتاده است – و در برخی موارد شاهد نفرین فعالان فرهنگی مساجد به حال برخی از این پیرمردها بوده ام -  نوع برخورد این برادر بزرگترمان جالب آمد. دقت اما بر علاقه ام به او و تعجبم افزود. وی تمام صفوف نماز را طی میکرد و هر کودکی را که می دید بی بهانه از کیسه سفید پارچه ای در دستش، چیزی می بخشید و دستی به نشانه محبت بر سرشان می کشید و با مامومین نیز گرم و صمیمانه برخورد می کرد. دیگر رمز موفقیت مسجد را فهمیده بودم و با ذایقه ای شیرین به سمت مدرسه حرکت کردیم و در راه به این فکر می کردم که ای کاش همه بزرگترهای مسجدی با کودکان و جوانان این گونه برخورد می کردند.

 

پ.ن:

- خوشحالم که بالاخره کتاب " هاشمی در سال 88" منتشر شد. فعالیت ها و اقدامات مشمئزکننده ای که در این دو سال بر کتاب رفت تا موفق به اخذ مجوز شود را کاری ندارم لکن همواره به حال آن دسته از دوستانی تاسف خورده ام که حتی نمی توانند از کار خودشان هم دفاع کنند. البته پایداری جناب اخوی هم در این مسیر ستودنی بود و مزدشان را هم مطمئنم که از مردم و به واسطه فروش خوب کتاب خواهند گرفت. 

 

نظرات  (۱)

۲۸ شهریور ۹۳ ، ۱۱:۰۶ سیدرضا بازیار
تشکر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">