- احتمالا شنیده اید این جمله معروف را که «احساس ناامنی از خود ناامنی خطرناک تر است»؛ من که به نظرم این جمله، یکی از اون حکیمانه ترین جملاتی است که تا حالا مطرح شده است. به این خاطر که سرمنشا نا امنی که مقوله ای از جنس احساس است را به خوبی بیان کرده است. همه هم تا این جمله را می شنود با اندک تصوری، تصدیق کرده و تاییدش می کنند. فکر کنم شما هم از آن دسته باشید.
- حالا یک سوال دارم. به نظر شما محبت نسبت به افراد پس از احساس امنیت از جانب آن ها در انسان ها شکل می گیرد و یا آن که ابتدا ما به کسی علاقه پیدا می کنیم و بعد در کنارش امنیت می یابیم. یعنی در واقع امنیت، محبت آفرین است یا محبت، امنیت آفرین؟
- من به نظرم می آید که این امنیت است که محبت آفرین است. شما اگر مثال های نقد فراوانی را که در اطراف مان از روابط عاشقانه و سوزناکی که تبدیل به طلاق و جدایی گردیده است را مشاهده کنید می بینید ریشه یابی این اتفاقات احساس ناامنی در کنار فرد مورد نظر است. در واقع آرامش و امنیت خیال است که محبت را روز افزون می کند و عدم امنیت و ناآرامی است که محبت ها را کم تر کرده است.
یا مثلا ما نسبت به افرادی که نمی شناسیم، غالبا محبتی نداریم در حالی که در صورت شناخت و ایجاد عوامل امنیت آفرین، محبت و علاقه ایجاد شده و وابستگی ها هم بیشتر می شوند.
علاوه بر این، امنیت اعتماد آفرین هم هست. یعنی من وقتی به کسی اعتماد می کنم که نسبت به او احساس امنیت کنم و خیالم از بابت او در زمینه ای که به او اعتماد کرده ام راحت باشد و امن. یا دروغ گویی بد است چون نمی توان به فرد دروغ گو اعتماد کرد و نسبت به قضاوت و اخبار او امنیت خاطر داشت و بر اساس آن دست به انتخاب زد و یا دیدگاه خود را با گفته های او تنظیم نمود. اساسا من سراغ ندارم که به صورت طبیعی کسی پیدا شود که فرد دروغ گو و یا غیر قابل اعتماد و غیر قابل اتکا را دوست داشته باشد واگر مجبور نباشد بتواند او را تحمل کند. من که خودم این طور هستم.
- در روایات ما به صورت گسترده ای نهی شده است از همه این رفتارهای ناپسند. مثلا همین که می فرمایند: «لا دین لمن لا عهد له»، «لا دین لمن لا صبر له» و ... این برای این است که امنیت خاطر و آرامش روانی در جامعه اسلامی حاکم باشد. مسلمان ها به هم اعتماد کنند و در آخر همدیگر را دوست داشته باشند. تصور کنید در جامعه ای که بدعهدی، بی صبری، دروغ گویی، گناهکاری و... شیوع داشته باشد نگاه افراد به همدیگر چگونه است و چه احساسی به همدیگر دارند؟ در مقابل تصور کنید آن چه اسلام در ترسیم آرمان شهر دینی بیان می کند که جامعه ای لبریز از فضایل و سجایای اخلاقی است و به قول معروف همان طور که بر اساس «مفاتیح الجنان» رابطه خود را با خدا اصلاح می کنند، بر اساس «مفاتیح الحیاه» رابطه شان را با جهانیان و نظام هستی اصلاح می کنند. تصور چنین فضای امن و آرامی چقدر محبت افرین و بهجت افزاست.
- حقیقتا باور من این است که مهم ترین کلید تنظیم روابط اجتماعی در دیدگاه های اسلام، محبت و دلسوزی در جهت تکامل انسان هاست. یعنی این که افراد همدیگر را دوست داشته باشند و در جهت رشد و تکامل همدیگر مساعدت کنند. رمز و عمق دستور به امر به معروف و نهی از منکر هم – که فراغی بیشتر برای بحث در این باره می طلبد - همین است. پس بیاییم امن و امان و امنیت آفرین برای دیگران داشته باشیم تا محبت و علاقه بین مان زیادتر شود و زندگی، خانواده و جامعه بهتری داشته باشیم.
- احتمالا شنیده اید این جمله معروف را که «احساس ناامنی از خود ناامنی خطرناک تر است»؛ من که به نظرم این جمله، یکی از اون حکیمانه ترین جملاتی است که تا حالا مطرح شده است. به این خاطر که سرمنشا نا امنی که مقوله ای از جنس احساس است را به خوبی بیان کرده است. همه هم تا این جمله را می شنود با اندک تصوری، تصدیق کرده و تاییدش می کنند. فکر کنم شما هم از آن دسته باشید.
- حالا یک سوال دارم. به نظر شما محبت نسبت به افراد پس از احساس امنیت از جانب آن ها در انسان ها شکل می گیرد و یا آن که ابتدا ما به کسی علاقه پیدا می کنیم و بعد در کنارش امنیت می یابیم. یعنی در واقع امنیت، محبت آفرین است یا محبت، امنیت آفرین؟
- من به نظرم می آید که این امنیت است که محبت آفرین است. شما اگر مثال های نقد فراوانی را که در اطراف مان از روابط عاشقانه و سوزناکی که تبدیل به طلاق و جدایی گردیده است را مشاهده کنید می بینید ریشه یابی این اتفاقات احساس ناامنی در کنار فرد مورد نظر است. در واقع آرامش و امنیت خیال است که محبت را روز افزون می کند و عدم امنیت و ناآرامی است که محبت ها را کم تر کرده است.
یا مثلا ما نسبت به افرادی که نمی شناسیم، غالبا محبتی نداریم در حالی که در صورت شناخت و ایجاد عوامل امنیت آفرین، محبت و علاقه ایجاد شده و وابستگی ها هم بیشتر می شوند.
علاوه بر این، امنیت اعتماد آفرین هم هست. یعنی من وقتی به کسی اعتماد می کنم که نسبت به او احساس امنیت کنم و خیالم از بابت او در زمینه ای که به او اعتماد کرده ام راحت باشد و امن. یا دروغ گویی بد است چون نمی توان به فرد دروغ گو اعتماد کرد و نسبت به قضاوت و اخبار او امنیت خاطر داشت و بر اساس آن دست به انتخاب زد و یا دیدگاه خود را با گفته های او تنظیم نمود. اساسا من سراغ ندارم که به صورت طبیعی کسی پیدا شود که فرد دروغ گو و یا غیر قابل اعتماد و غیر قابل اتکا را دوست داشته باشد واگر مجبور نباشد بتواند او را تحمل کند. من که خودم این طور هستم.
- در روایات ما به صورت گسترده ای نهی شده است از همه این رفتارهای ناپسند. مثلا همین که می فرمایند: «لا دین لمن لا عهد له»، «لا دین لمن لا صبر له» و ... این برای این است که امنیت خاطر و آرامش روانی در جامعه اسلامی حاکم باشد. مسلمان ها به هم اعتماد کنند و در آخر همدیگر را دوست داشته باشند. تصور کنید در جامعه ای که بدعهدی، بی صبری، دروغ گویی، گناهکاری و... شیوع داشته باشد نگاه افراد به همدیگر چگونه است و چه احساسی به همدیگر دارند؟ در مقابل تصور کنید آن چه اسلام در ترسیم آرمان شهر دینی بیان می کند که جامعه ای لبریز از فضایل و سجایای اخلاقی است و به قول معروف همان طور که بر اساس «مفاتیح الجنان» رابطه خود را با خدا اصلاح می کنند، بر اساس «مفاتیح الحیاه» رابطه شان را با جهانیان و نظام هستی اصلاح می کنند. تصور چنین فضای امن و آرامی چقدر محبت افرین و بهجت افزاست.
- حقیقتا باور من این است که مهم ترین کلید تنظیم روابط اجتماعی در دیدگاه های اسلام، محبت و دلسوزی در جهت تکامل انسان هاست. یعنی این که افراد همدیگر را دوست داشته باشند و در جهت رشد و تکامل همدیگر مساعدت کنند. رمز و عمق دستور به امر به معروف و نهی از منکر هم – که فراغی بیشتر برای بحث در این باره می طلبد - همین است. پس بیاییم امن و امان و امنیت آفرین برای دیگران داشته باشیم تا محبت و علاقه بین مان زیادتر شود و زندگی، خانواده و جامعه بهتری داشته باشیم.
سلام
گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد اور است؛وگرنه همه اجرها در گمنامی است..
خیلی عالی