
... و رایتکم
هر قوم نشانه ای دارد و بیرقی ؛ که نشان اعتقادات اوست . اصول ، اهداف و هر آن چه دارد را بر آن نگاشته می بیند ؛ پس بیرق خلاصه ی همه آن چیزهایی است که نگاشتنی است .
فلا تمیلوها
در منازعات قومی این سو و آن سو داعیه دارند اما نگاه به او اشتراکات را بیاد می آورد پس عقیده ای در بیرق نقش بسته که فصل الخطاب است و آرامش بخش قلب سپاهیان ؛ دیدن هر باره ی او در میدان جنگ و ستیز ( تو خواه نظامی بگیر خواه فرهنگی ) دل را استحکام می بخشد . پیرامونش را نباید خلوت کرد چون او که نشان است و لا یتغیر ؛ و این سپاهیانند که با تقزب به او خود را می شناسانند .
و تجعلوها الا بایدی شجعانکم و المعانعین الذمار منکم
و اما بیرق دار ، دلاور مرد غیوری است که حمیت فوق العاده دارد ، ناموس سپاهیان بدست اوست ، او این توفیق را یافته که در سایه ی اعتقاد راسخش نگهبان بیرق امت باشد . او نیازمندان نگهبانی که در سایه ی این بیرق اند را هم نگهبانی می کند .
فان الصابرین علی نزول الحقایق هم الذین یحفون برایتکم و یکتنفونها حفافیها و وراءها و امامها
گرد وجود او کسانی خواهند ماند و ماندگار خواهند شد که جانشان را در طبق اخلاص قرار داده اند و بیرق را محافظت می کنند ، گو ابن که نشانه و بیرق کعبه ای است ؛ نشانه ی اعتقاداتشان ، که هفت بار ، نه ، هفتادبار بدورش طواف می کنند . چشم و گوش باز کرده اند که بیرق را جانشان را در دست دارد.این خیل سپاهیان صابرند ، هر چه بر سرشان نازل گردد ، آنان اند و عقیذه شان ؛ و چونان کوه ایستاده و پابرجا .
لا یتاخذون عنها فیسلموها و لا یتقدمون علیها فیفردوها
دل از بیرق دار نمی کنند ، می دانند اگر عقب بیفتند عقیده شان را از دست خواهند داد ، و پیش از او نمی روند که بیرق دار را نباید تنها گذاشت .
برداشتی از خطبه 124 نهج البلاغه ، وطن امروز
********
نمی دانم که چرا هر کاری می کنم نمی توانم مردم کشورم را جز در اندیشه ها در چیز دیگری جدا از هم ببینم ، شاید کار سختی باشد اما رنگ رنگ کردن این ملت کار سخت تر و خطرناکتری است . مردم ما همه سبزند چرا که سرشار از نشاط و بزرگواری و کرامتند . همه سفیدند چرا که پاکی و بزرگواری و انسانیت از وجودشان می جوشد و سرخند چون غیورند و متعصب و نمی گذارند ذره ای از خاکشان را اجنبی حتی هوس اشغال کند . جسارت نشود ولی فکر می کنم بترین کار این دوره از تبلیغات رنگ به رنگ کردن مردم بود . عشق به میهن و پرچم عزیز کشورمان شاید که باید مانع از این کار می شد .
********
امروز در مشهد ولوله ای برپا بود . مردی آمده بود از جنس مردم برای عهدی دوباره با مردم . باید می بودید و می دیدید جمعیتی را که یک صدا ایران را فریاد می زدند و پرچم پرافتخار کشورمان را در بابرش به اهتزاز در می آوردند . جمعیتی بسیار با عشقی فراوان برای اقتدار و به افتخار ایران .
********
این روزها دارد به سرنوشت ساز ترین ایام تبلیغات که مناظره های تلویزیونی است نزدیک می شویم . برنامه هایی که سخنانی مبتی بر عدم تمایل برخی بر انجامش شنیده می شود . من که چون ایشان معتقدم راه پس و پیشی دیگر برای کاندیداها نمانده است . بهتر است بیایند و به دور از هر شایبه ای کارشان را انجام دهند و در انتها همه به انتخاب ملت احترام بگذاریم .

ایده ی راه اندازی نمایشگاهی با این موضوع و گستردگی که مطرح می شود سریع تقسیم کاری صورت می گیرد . عده ای در حال آماده سازی امکانات و عده ای دیگر در حال بررسی اجزا و مستند سازی آن ها . در هر دو سوی این ماجرا جلسات فراوانی برگزار می شود . گویی قرار است مدینه بازسازی شود که این قدر با وسواس و دقت نظر حتی متراژ کوچه های بنی هاشم و خانه ی حضرت زهرا هم برای مستند سازان مهم است . بحث های شیرین و جذابی که گاه نتیجه ای در بر ندارد و لذا دست به دامان علما می شوند . فکر کنم در حدود 100 ساعت بحث علمی و تاریخی و امکان سنجی فعالیت های فرهنگی برگزار شد و در دیگر سو نیز اوضاع بر همین منوال است . سخت است بخواهی از چیزی سخن بگویی که اثری از آن نمانده ایت ، نه نشانه ای ، نه تصویری و نه حتی ذهنی که آن ها را دیده باشد . نتیجه اما امید بخش است : همه ی آن چه که مشخص نبود تعیین گردید و آماده برای اقدام.
********
کار که به مرحله ی اجرا می رسد شاید تجربه ای جدید باشد برای دست اندرکاران و امتحانی برای مسوولین و خیرین شهرستان . حال که شیپور جنگ فرهنگی نواخته شده شناختن مرد از نامرد آسان می شود ، شاید سفره ای از سوی حضرتش پراکنده اند تا هر کس به اندازه ی لیاقتش از آن سعادت برچیند و در این مبان چه بسیار افرادی که خروار خروار برداشتند و چه بسیار افرادی که هیچ . راستش را بخواهید نظر کردگی چیزی نیست که همین طوری به دست آمده باشد ریشه در اعمال و نیات دارد و چه نظر کرده بودند آنان که در طول یک ماه و اندی ساختن نمایشگاه دل از همه چیز بریدند و آن را به عشق مادر سادات آویختند . سفره ای پهن شده بود به اندازه ی غیرت و درست کاری و صداقت مردمان کازرون که برچیده شد . خوش به حالتان ای جوانان فاطمیون .
********
روز افتتاحیه که می شود یکی را مامور می کنند که بر در خانه ی صدیقه ی طاهره آتش بگستراند ؛ آن هم چه کسی ، یکی از نوادگانش. نزدیکی های ورود مردم است که می بینند که زار زنان در کنار خانه ی مادرش نشسته است و هنوز انجام نداده است . نه این که مشکلی باشد نتوانسته است ، آخر کار راحتی نبوده است برای آن مرد ، فکرش را بکن کاری که نمادینش برای این جوانان سخت است و جانکاه ،آنان چگونه اصلش را انجام داده اند.
********
نمابشگاه که افتتاح می شود خستگی دست اندرکاران هم از بین می رود . سیل بازدیدکنندگان است که به سوی آن جا روانه می شود تا جایی که در یک شب حدود 7000 نفر به بازدید آن می آیند و این امر مکررا صورت می گیرد . تو گویی همه به دنبال گمشده ای می گردند . از همه قشر جامعه و با خاستگاه های فرهنگی متنوع . از با حجاب تا بی حجاب . در کنار هر بخش نمایشگاه عده ای هستند که توضیح می دهند درباره ی آن ها ، از سخنان رهبری در کردستان پیرامون وحدت شیعه و سنی اندکی گذشته است و چه زیبا دوستان در توضیح وقایع آن سخنان را عملی می کنند .
********
مادری دست در دستان دختر کوچکش از نمایشگاه بازدید می کرد و در کنار هر صحنه ای برای او توضیحاتی می داد و حب اهل بیت و بغض دشمنانشان را در قلب فرزندش به ودیعه می گذاشت . اگر این نمابشگاه یک فایده داشته باشد و آن انتقال سینه به سینه ی مظلومیت دخت رسالت ، شاید برای همه ی عمر دست اندرکاران کفایت کند . مگر نه این است که فرزند زهرای اطهر، رهبر عزیزمان فرمودند " هر کاری که با هنر آمیخته شد در تاریخ ماندگار شد " – نقل به مضمون – پس خوش به حالتان که ذهن های این همه بازدید کننده زین پس فاطمیه را با تلاش شما خواهند شناخت و بر اساس آن اشک خواهند ریخت .
********
در انتهای این ماتمکده ، نمایشگاهی برقرار است از کتاب هایی که به جرات می توان گفت در این رونق برگزاری نمایشگاه های کتاب در کازرون 80 درصد آنان تا کنون رنگ کازرون را به چشم ندیده اند ، در همه ی زمینه ها تربیتی ، تاریخی ، ادبی ، مذهبی ، عرفانی ، خانوادگی و کودکان . محصولات فرهنگی ارایه شده در نمایشگاه نیز این گونه اند . پس از گذشت 30 سال از انقلاب اسلامی بالاخره این نمایشگاه با صدایی بلند فریاد زد که این انقلاب جبهه ای فرهنگی دارد با محصولاتی متنوع و با کیفیت بسیار بالا در هر زمینه ای . ای کاش بر روی این بخش نیز تبلیغاتی صورت می گرفت تا بهتر استفاده می شد از آن .
********
از نهادی فرهنگی جز فرهنگ سازی فعالیتی نمی توان متصور شد که این مهم را دوستان کانون فرهنگی پیامبر اعظم (ص) – هیات مذهبی فاطمیون به درستی به اثبات رسانیدند .
-----------------------------
پ . ن (۱) : مطلب دیگری در ارتیاط با نمایشگاه در این جا نوشته ام . بد نیست نظری بیندازید و بدهید .
چند روزی برای دیدن نمایشگاه کوچه های بی نشان که حاصل تلاش نیروهای مخلص و بی ادعای هیات فاطمیون است - که مدت هاست بخش اعظمی از فعالیت دینی شهرستان را بر دوش می کشند - به کازرون آمده بودم که مقارن شد با آغاز فعالیت های انتخاباتی کاندیداها در کازرون . حالا بماند که هر کاندیدایی چه تعداد ستاد راه انداخته و برخی هم در صدد گرفتن نمایندگی کاندیداهای مختلف در کازرون می باشند ولی از همه ی این ها درگذر ماجرایی است که برای ستاد آقای احمدی نژاد در کازرون روی داد .
اول باید این نکته را بگویم که از آن جا که وضعیت ستاد آقای احمدی نژاد در این دوره با دوره های قبل تا الآن که تغییر چندانی نداشته و هر چه هست همان نداری دوره ی قبل است و احتمالا برای خرج های ستاد باید روی کمک ها و ایثارهای علاقه مندان به ایشان حساب کنیم ، من به شخصه دوست داشتم که ستاد در جای قبلی خود باشد یعنی همان فلکه ی سینما ، ولی خب دیگر دوستان به علت استراتژیک بودن میدان شهدا پیگیری هایی را انجام داده بودند و به نتیجه هم رسیده بودند که به یک باره سیل تماس ها آغاز شد از جاها و با گرایش های مختلف ، برخی با دیدگاه خیر به دلیل نوع آن مکان با استفاده از ان مشکل داشتند و برخی نیز با زبان تهدید حرفشان را می زدند . نیم روزی طول کشید تا بازهم به کوتاه بودن دیوار رییس جمهور محبوبمان پی ببریم . تلفن های فراوانی با مسوول آن جا شده بود و حتی گویا تهدیدهایی هم شده بود و البته برخی از مسوولین هم موش هایی دوانیده بودند تا بالاخره آن شد که کلید را تحویل دادیم و برگشتیم سرجای اولمان .
برایم جالب بود که چقدر راحت می شود تهدید کرد و سلب آسایش نمود و حرف را بر کرسی نشاند تازه گویا وقتی طرفت احمدی نژاد باشد این کار راحت تر هم می شود . به هر حال ستاد مردمی دکتر محمود احمدی نژاد همان جای سابق است : میدان سینما . جایی که نمایندگان برخی از کاندیداها برای گرفتن آن جا با رقم هایی سرسام آور اقدام کرده بودند ولی دوستان با مبلغی بسیار کمتر از آن ارقام آن جا را احیا کردند . شاید باید پیروزی دوباره ای را در آن جا جشن گرفت .
------------------------------------------------------------
پ . ن (1) : در رابطه با نمایشگاه کوچه های بی نشان حرف گفتنی فراوان دارم که یکی بر اساس سهمیه در سایت کازرون نما خواهد بود و دیگری در وبلاگم .
پ . ن (2) : سخنان احمدی نژاد در اجتماع 20 هزار نفری دانشجویان حامی اش - که احتمالا این ها را هم با اتوبوس آورده اند و برای گرفتن پول نفت و صد البته قابلمه به دست - را حتما بخوانید . نکته های ناب فراوان دارد . این جا و این جا و این جا و این جا و گزارش تصویری اش هم این جا و این جا
پ . ن (3) : در وبلاگ دوستی گران مایه نظری گذاشته ام از سر مزاح و البته یادآوری اقدامات دولت و بلافاصله برای ایشان با نظر خصوصی موضع خود را گفته ام ولی گویا هستند دوستانی که علاقه مندند عصبانیت من را ببینند . من که شاد می شوم از این علاقه مندی آنان با خنده های مکرر.
آشنایان با مطالب رایج در فضای سیاسی کشور قطعا با پدیده ای به نام " دانشجوهای ستاره دار " آشنا هستند . واقعیت این که من نه اطلاعات کافی دارم و نه اهل اظهار نظر بر اساس گفته های کسانی هستم که دروغ گویی شان برایم مسجل است با این حال خیلی دلم می خواست بدانم که اصلا این گونه برخورد سابقه ای هم داشته است یا نه تا این که در مطالعات جانبی ام به این مطلب رسیدم ، بخوانید :
« 27 آذر ماه 1361 ، دانشگاه ها و موسسات آموزش عالی کشور پس از 30 ماه تعطیلی مجددا بازگشائی شد . این روز در تقویم جمهوری اسلامی ایران ، روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گرفته است . با این حال پس از بازگشائی دانشگاهها ، سوابق سیاسی و عقیدتی داوطلبان ورود به دانشگاه ها ، توسط " کمیته های گزینش " مورد ارزیابی قرار می گرفت .
از بخش های مهم ستاد انقلاب فرهنگی ، کمیته ی گزینش دانشجو بود . در این کمیته مصطفی معین ، عباس محفوظی و صادق واعظ زاده حضور داشتند . در این کمیته آنان وظیفه داشتند تا از ورود دانشجویانی که بر اساس اعلام نظر نهادهائی چون وزارت اطلاعات ، دادستانی انقلاب ، دادسرای عمومی ، وزارت آموزش و پرورش و مرکز اسناد تحقیق کنکور دارای سوء صلاحیت اخلاقی و سیاسی بودند ، جلوگیری کنند . در این مرحله تنها شرط ورود این عده از دانشجویان توبه از گذشته و احراز آن از سوی هیات مرکزی گزینش دانشجو بود .
پاک سازی اساتید و دانشجویان ، بحث پر دامنه ای را می طلبد و برخی از افراد نظیر دکتر عبد الکریم سروش که اکنون از منتقدان جدی انقلاب فرهنگی است ، تلاش گسترده ای را برای تبرئه ی خود از این موضوع آغاز کرده است . مدعیات قاطعانه ی وی در باب عدم دخالت ستاد انقلاب فرهنگی در گزینش ها و تصفیه ی اساتید و دانشجویان بسی جای تردید دارد .
در واقع یکی از اقدامات انجام شده توسط ستاد انقلاب فرهنگی ، گزینش استاد و تربیت مدرس بود . از آن جا که در متن فرمان امام (ره) انتخاب و آماده سازی استادان شایسته به عهده ی ستاد انقلاب فرهنگی گذاشته شده بود ، هیات مرکزی تامین و گزینش استاد در جهت رسیدگی به درخواست های فوق و بر اساس آئین نامه های مصوب ، تحت نظر ستاد انقلاب فرهنگی کار خود را آغاز نمود . گرچه ستاد انقلاب فرهنگی مستقیما دستوری بر اخراج اساتید نداده بود . اما طبق مدارک موجود ، ساز و کار گزینش و نظارت بر گزینش اساتید تحت نظر ستاد انقلاب فرهنگی بوده است . ( محمد مظهری ، دکتر سروش و انقلاب فرهنگی ) . »
این مطلب را که خواندم یادم آمد به مطلبی که مدت ها پیش وبلاگ " سایه روشن " گذاشته بود و صد البته صحبت هایی که رهبری در میان اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی داشتند البته در زمان دولت محترم هشتم . فکر می کنم کمتر کسی است که کلیپ آن را ندیده باشد . در هر حال تاریخ گویای بسیاری از مسایل است و این که آنان که امروز از ستاره دادن – بر فرض صحت – ناراحتند خود زمانی ماه به جوانان این مرز و بوم می داده اند .
فردا روز شهادت متفکر برجسته فیلسوف بزرگ شهید مرتضی مطهری بود که اندیشه اش را زیر بنای جمهوری اسلامی دانند و منش او را منشی عرفانی – اخلاقی . او که مورد وثوق امام بود و شادی آفرین برای علامه طباطبایی به نحوی که طبق فرمایش خود حضرت علامه حضورش در جلسات درسش موجب حالتی چون رقص معنوی در ایشان می شده است . به واقع ایشان در مدت حیات خویش بسیار از زمانه شان جلوتر بود و این خود دلیل محکمی است بر کهنه نشدن گفتارهایش ، گو این که او هنوز زنده ست و از حال برای ما می گوید . گفتارهایی که همگی مورد تایید است و نافذ برای تصمیمات واندیشه هایمان و نشانگر برتری مطلق اسلام و فلسفه اسلامی . او که از حوزه برخاسته بود و در دانشگاه قدرت بی پایان معارف اسلامی را به نمایش نهاده بود و بر اساس همین آزاد اندیشی ها و روشنگری هایش بود که پس از نگارش مقاله ای در ابتدای کتاب علل گرایش به مادیگری با عنوان " ماتریالیسم در ایران " و افشای بی اساسی ساختار فکری نحله ای فکری در کشورمان پاسخ روشن گریش را با گلوله ای گرفت که تعالی او و رشد روز افزون اندیشه اش و نظام مورد علاقه اش را سبب شد و نشان داد که باز هم خون بر شمشیر پیروز است و حماسه حسینی در ادوار گوناگون مصادیق متفاوتی دارد . اما به راستی آیا این گونه مطالب مرثیه ای است برای افسوس بر آنچه نداشته ایم و یا از دست داده ایم و دیگر به دست نخواهیم آورد ؟ امروز هستند عالمانی که هم عقبه تئوریک نظام اند و هم پر کننده خلا امثال او و استاد بزرگوارش علامه طباطبایی . پس آیا بهتر نیست حقد و عقده های ناشی از حسادت و رقابت های سیاسی را کنار گذاشته و آنان را دریابیم تا بعد ها نخواهیم این گونه در غم عدم کسب فیض بسر ببریم .
خداوند به همه مان توفیق کسب معرفت اعطا بفرماید .
پس از حضور غرور آفرینی که دکتر احمدی نژاد در اجلاس دوربان 2 داشت تلویزیون داشت از قول ایهود باراک صهیونیست هم وطن که شنیده ام مدت ها در یزد زندگی می کرده است در واکنش به این امر می گفت : " حضور احمدی نژاد در اجلاس ضد نژاد پرستی دوربان 2 به عنوان میهمان تاییدی است بر این که جهان به سمت جنون می رود " اما بر خلاف قسمت اول صحبتش من با بخش دومش بسیار همراه شدم و بر دلم نشست : " جهان دارد به سمت جنون می رود "
****
زنی بود حدود 45 ساله . زیر نویس تلویزیون او را مبارزی لبنانی معرفی می کرد که داشت جانکاه ترین خاطره اش را بر زبان می آورد . می گفت : " اسراییلی ها ایام درو کردن محصولات برای غارت به شهرهای فلسطینی حمله می کردند . مردم نیز برای مصون ماندن از آزار و اذیتشان قبل از هر کاری زنان و دختران جوان و کودکان را از شهر فراری می دادند تا گزندی به آنان نرسد . می گفت زنی 3 روز از وضع حملش گذشته بود و خدا پسری را به او داده بود . اسراییلی ها داشتند می آمدند و پدر شوهر او در حال راضی کردن این زن برای فرار از مهلکه و او در حال مجاب نمودن پدر شوهر که من با این وضعم که نمی توانم شما را همراهی کنم و این ها هم هر چه یاشند بالاخره برای غارت می ایند و نه برای کشتن . هر چه خواستند می برند و با من کاری ندارند . من که زنی هستن و این هم کودکی آن ها هم خودشان زن دارند و بچه . قطعا کاری با من نخواهند داشت . بالاخره پدر شوهر از سر ناچاری فرار را بر قرار ترجیح می دهد . سربازان می آیند و غارت می کنند و به مادر و کودک می رسند . کودک را که می بینند فرمانده شان او را روی دست بلند کرده و شروع به باز کردن قنداق ، راستی گویا زمستان هم بوده است و هوا سرد . مادر با لحنی سرشار از التماس از او می خواهد که با کودکش کاری نداشته باشد و اسراییلی در جواب می گوید می خواهم بدانم پسر است یا دختر . کودک را که تماما لخت می کند می فهمد که پسر است . خطاب به مادر می گوید فکر کنم نامش یا حسن است یا حسین و مادر در جواب می گوید حسن است . یه یک باره نیمی از کودکش را در دست راست اسراییلی و نیمی در دست چپش . او را از وسط دو نیم کرده بود . "
این خاطره هم بر جانم نشست لکن نه از نوع نشستن سخن ایهود باراک . زخمی بر قلبم نهاد که فکر می کنم سخت بتوانم این خاطره را فراموش کنم .
****
باورم بر این است که همیشه از سوی مردم و نه حتی حاکمیت کشورمان حساب مومنان یهودی با صهیونیست های افراطی جدا بوده است و در کلام رییس جمهور هم همین طور ،مدعایش هم همین حضور خاخام های مخالف صهیونیست که هر ساله در همابش دفاع از فلسطین شرکتی فعال دارند لکن گویا امر از مدت ها قبل بر برخی مشتبه شده است . روزنامه نگاری در سرمقاله ای که بر جریده اش نگاشته بود در مذمت نفی هولوکاست و در ارایه راه کار در حل این بحران !!!!! از این که مساله ی فلسطین مساله ی ما نیست نگاشته بود و قوم یهود را قومی نیکو !!!!! در قرآن نام نهاده بود و از این طریق خواسته بود که ایران خود را درگیر بازی تبدیل جدال " مسیحیت – یهودیت " به " اسلام – یهود " نکند چرا که نه تنها نفعی ندارد که ضررهای فراوانی نیز بر آن مترتب است گو این که یهودیان در گسترش اسلام از صدر تا کنون نقش مهمی داشته اند و ما خبر نداشته ایم .
****
شاید ماه ها به انتخابات ریاست جمهوری آمریکا مانده بود ولی همین نویسنده ی قبلی همبشه در جریده اش چندین صفحه را به این امر اختصاص داده بود . از سیر تا پیاز ماجرا ها شرح داده می شد . این که دختر سارا پلین ازداج نکرده باردار است یا این که اوباما پلین را به سگی آرایش کرده تشبیه کرده است و یا حتی این که قیافه ها این ها چقدر با قبلشان تغییر کرده است ؛ گویا این بار " مساله ی آمریکا مساله ی ما بود " . مدتی نگذشت که شعار انتخاباتی یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری مان هم - یه مشورت دیگران و البته همان جریده نویس گرامی - " تغییر " شعار کاندیدای پیروز انتخابات آمریکا و حامی امروز اسراییل و صهیونیست ها شد ، همو که اجلاس دوربان 2 را در حمایت از صهیونیست ها تحریم کرده بود .
****
حالا که کمی اندیشه می کنم فکر می کنم که شاید اثرات زندگی در ایران و هم جواری با طبع های لطیف ایرانی بر این این مردنما بوده است که این جمله را بر زبانش نهاده است که " جهان به سمت جنون می رود " . من هم برای این تعبیرات چیزی جز این عبارت نمی یابم .
واقعا این که برادران دینی ام را در سرزمینی بکشند چون همان کودک سه روزه و من به این فکر کنم که آیا مساله ی فلسطین مساله ی ما هست یا نه و یا توجه به آن نفعی برای ما دارد و یا حتی هلوکاست که بهانه ای برای این همه جنایت است مساله ی ما هست یا نه برایم دردآور است . حالم از این افکار سطحی و منفعت طلبانه به هم می خورد . شما را نمی دانم ......

فردا 20 فروردین است و 2 مناسبت دارد که در مورد هر کدام می توان مطلبی جداگانه نوشت لکن فکر می کنم که فردا این قدر درباره مناسبت جدید بنویسند که نوبت به قدیمیه نرسه . امروز هم "روز ملی هسته ای" است و هم "سالگرد شهادت شهید آوینی " .
نمی دانم آیا می توان شخصیت این بزرگ مرد عرصه هنر را در یک پست و یا در یک روز در سال حلاجی نمود و به همه ی وجوه شخصیتی ایشان پرداخت . چندی پیش تلویزیون یه مستندی را پخش می نمود که در آن اعضای گروه فیلم جهاد سازندگی به بیان بردشت های خود از شخصیت ایشان می پرداختند و در این میان جالب این بود که همگی از اخلاق خوب ایشان و تا حدودی هنر برجسته ایشان در امر مستند سازی می پرداختند . این ها همه خوب است ولی آیا به واقع آوینی فقط یه آدم خوش اخلاق بود و نهایتا فیلم سازی برجسته ؟؟ !!!! و لابد حتما مقام معظم رهبری نیز به خاطر همین خوش اخلاقیشان بود که شخصا در تشییع جنازه ایشان شرکت کردند وآن هم به صورت پیاده !!!! مساله این است که آن چه در مورد ایشان اصلا مورد توجه واقع نمی شود آن است که آوینی را " سید شهیدان اهل قلم " نمود که همان اندیشه ها و نوشته هایش است و البته نظریه پردازی هایش در حوزه هنر اسلامی . ایشان بسیار درباره هنر اسلامی اندیشیده و در این رابطه بسیار هم نگاشته است که حداقل کتاب 3 جلدی " آینه جادو " یکی از آن هاست که در آن به صورت مبنایی به ساختارشناسی سینما و بررسی چگونگی بهینه نمودن کارکرد سینما در راستای رسانیدن پیام های دینی به بحث پرداخته اند . ایشان در واقع به این دلیل و به خاطر تحمل آن همه زخم زبان ها و توهین ها (اینجا و اینجا و اینجا )بود که این همه محبوب است و سید شهیدان اهل قلم و شایسته مشایعت رهبری انقلاب و نایب امام زمان و چه زیبا این همه را در اینجا گفته است . اما آن چه در باره تزریق اندیشه های ایشان به کالبد هنر این مرز و بوم پس از گذشت این همه سال چه اتفاقی افتاده است و مسوولان فرهنگی کشور ما حداقل کدام رویکرد دینی را در این امر برگزیده اند و در سیاست گزاری های خود در سینما از آن استفاده نموده اند . در هر حال آوینی بیش از آن که خوش اخلاق باشد و هنرمند اندیشمند است و مردی برای همه هنر ایران .
راستی این جا را هم ببینید بد نیست .
----------------------------------------------------
پ.ن (۱): یک عده ای دیگر چون همان گرسنه های قابلمه به دست که به صورت سازماندهی شده با قطار و اتوبوس های فراوان از شهر های مختلف به یزد آورده شده بودند و برایشان نهار هم تهیه ده بود و متاسفانه به دلیل جو خطرناک و خفقان بالا دوستان ما نتوانستند از این غذاخورانشان عکسی تهیه کنند دوباره دور هم جمع شده بودند .!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! باور ندارید این جا را ببینید .
پ.ن (۲) : امروز داشتم عملکرد مایلی کهن را در تیم ملی نگاه می کردم دیدم هر چه رکورد هست مال تیم ملی ایشانه ، از ۳۹ بازی رسمی و دوستانه که انجام داده ۳۳بازی بدون باخت و از این مابقی هم سه باختش در بازی دوستانه بوده . این ها همه را اگر در کنار بردهای تاریخی و بازیکنانی که معرفی کرد به فوتبال ما که هنوز هم بعضا تیم روی اونا می چرخه رعایت انصاف لازم می شود راستی دیده بودید تا الآن فردوسی پور این همه مقابل یه نفر کم بیاره ؟ من که ندیده بودم .
فکر می کنم بهار سال 86 بود که اولین نوروز وبلاگ نویسان را از طرف شهر سلمان و با حضور جمعی محدود از وبلاگ نویسان و با سخنرانی دکتر ابراهیم فیاض در سالن کانون رضوان برگزار کردیم . از آن روز به بعد فکر برگزاری نوروز وبلاگ نویسان به شیوه ی یک همایش دسته اول در ایام عید مرا مشغول به خود کرده بود . سال بعد نیز به هر دلیلی برگزار نشد تا این که امسال پس از مشورت با دوستان و همراهان کازرون نما تصمیم بر انجام این کار گرفتیم لذا بحث بر سر چگونگی و برآورد هزینه آغاز گردید .
طرح های بدیع و جالبی به ذهن دوستان می رسید هم چون فراخوان مقاله و تهیه ی کتاب خلاصه ی مقالات، دادن عیدی ، انتخاب وبلاگ های برتر در موضوعات خاص و ارایه ی تندیس نمایش و لوح تقدیر به این وبلاگ ها از طریق هیات داورانی که از میان خود وبلاگ نویسان انتخاب می شدند ، حضور چهره های شاخص هم شهری در همایش ، تهیه ی بروشور هایی از سوی وبلاگ نویسان جهت معرفی وبلاگ هایشان و ارایه در روز همایش ، تهیه ی نشریه ای برای همایش از سوی کازرون نما ، تقدیر از وبلاگ های پیشگام در عرصه ی کازرون مجازی ، تهیه ی کلیپ هایی از میزان آشنایی مردم و مسوولین با وبلاگ ها و وبلاگ نویسان کازرونی جهت نمایش برای وبلاگ نویسان و چندین طرح دیگر که همگی نشان از نگاه ایده آل دوستان به کیفیت برگزاری همایش داشت . اعلام برگزاری همایش نیز سبب شد که طرح های دیگری از جانب وبلاگ نویسان مطرح شود که برآورد آن پیشنهادات نیز یک نتیجه داشت : « استقبال قاطبه ی دوستان وبلاگ نویس از همایش » .

بالاخره تارنمای سبز هم برگزار شد و حالا دیگر خاطره ای شده است برای دوستان وبلاگ نویس و تجربه ای برای دست اندرکاران تا اگر سال دیگر هم قرار بر راه اندازی باشد ضعف ها را بهتر بدانند و دیگر میوه ی سر بسته نباشد . البته در رابطه با همایش " تارنمای سبز " مطلب مفصلی زا در همین امروز یا فردا خواهم نگاشت ولی گزارشی را که از فعالیت 7 ماهه ی کازرون نما آماده کرده بودم تا در همایش بخوانم و متاسفانه توفیق نیافتم را در کازرون نما برای مطالعه بزرگواران گذاشته ام . ممنون می شوم که سری بزنید و نظری . لینکش را همین پایین گذاشته ام :
1. نمی دانم شده است که تا کنون آرمان هایی داشته باشید که در راه آنان در آن لحظات ناب اندیشیدن هایتان بذل جان را در راه تحقق آن آرمان ها را معقول و بلکه حتی ناچیز بدانید ؟ من کهبسیار شده است و تا کنون هم بر آن بوده ام که معیار و ملاکم همین آرمان ها و ارزش ها باشد .
2. همیشه در این اندیشه بودم که در این چند سال که فضای گفتمانی کشور 180 درجه تغییر نموده است و همه از عدالت دم می زنند و از ناعدالتی فغان بر می آورند و حتی آنان که تا دیروز چیزهایی دیگری می گفتند امروز با پیشوند عدالت آن را مطرح می نمایند آیا باید باز هم باشند افرادی که به سبب مطالبه ی عدالت و مقابله با فساد و کلاهبرداری به دلیل مثلا اقدام بر علیه امنیت و تشویش اذهان عمومی دستگیر شود و مدتی هم به زندان افتد و در ادامه هر چه بانگ برآری که بابا این که داره در راستای اهداف نظام و دستورات دینی حرکت می کنه فایده ای نداشته باشه ؟ ولی این همین امسال دیدیم این ماجرا را .
3. شاید باز هم شده باشد که در راه انجام کاری مرارت های فراوانی کشیده باشی و طعنه و زخم زبان های فراوانی را به جان خود خریده باشی فقط به خاطر آن که ایمان داشته ای که کارت هم نیتا و هم عملا درست بوده است و در راستای دستورات دین ولی به یک باره فردی از جنس دین با تشکرش حالی به تو بدهد که تا عمر داری مزه اش زیر زبانت که نه تا عمق جانت نهادینه شود و انرژی ات را چند برابر کرده باشد . جدا که تصورش هم شیرین است چه برسد به تحققش .
4. سخن از علیرضا جهان شاهی طلبه ای سیرجانی است که در مقابل زمین خواری های افرادی قیام کرد و آن گاه که دید دادش به جایی نمی رسد اقدام نمود به پیاده روی از سیرجان تا تهران و در همین استان خودمان بود – شهر آباده – که متوقفش کردند و بازداشت . حالا آزاد شده است آن هم چه آزاد شدنی : خودتان بخوانید :
" به فرمان مقام معظم رهبری، علیرضا جهانشاهی طلبهی سیرجانی که به زمینخواری گسترده در سیرجان معترض شده بود و پیاده از سیرجان به سمت تهران در حرکت بود، آزاد شد. ایشان خطاب به طلبهی سیرجانی فرمودند: شکرا لله مساعیکم. "
خوشا به حالت ای مبارز عدالتخواهی
-----------------------------------------------------------
پ . ن (1) : روز 5 فروردین ماه ساعت 9 و نیم تا 12 و نیم همان طور که از مدت ها قبل همه مطلع شده اند همایش " تارنمای سبز " اولین همایش سایت ها و وبلاگ های کازرونی در سالن اجتماعات کانون رضوان برگزار می گردد . فکر نمی کنم که کسی برای حضور در خانه ی خودش در انتظار دعوت دیگری باشد اما با این همه من که مشتاق به دیدار بسیاری از هم شهریان وبلاگ نویس در این همایش هستم .
پ. ن (2) : تا ساعاتی دیگر وارد سالی جدید می شویم و در این یک سال ممکن است از جانب حقیر تحت وبلاگ هرکدام از بزگواران سبب تالمی ایجاد شده باشد که امیدوار به بخشش فراوان شما هستم . ممنون می شوم که حلال فرمایید .
پ.ن (3) : در این روز جمعه که مصادف شده است با تحویل سال 88 پیامکی رسید که بد ندیدم تا عرضه کنم :
بی تو این جا همه در حبس ابد ، تبعیدند
سال ها ، هجری شمسی
همه بی خورشیدند
سیر تقویم جلالی
به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
تو بیایی
همه ساعت ها ، ثانیه ها
از همین روز
همین لحظه
همین دم
عیدند