اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست
چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۸۸، ۰۶:۳۷ ق.ظ

افسوس ها

1. نمی دونم شده که بعضی وقت ها با دیدن و یا خوندن سرگذشت برخی آدم ها تو  یه خلسه ی عمیقی فرو برید که : ای خدا ، اینا کی بودند و ما کی هستیم ؟ یعنی می شه آدم این جوری بشه ؟ اون وقته که لرزشی وجودتون رو فرا می گیره ، این حالت رو خیلی دوست دارم چون به نظرم از ناب ترین اتصالات وجودی آدماست . مدتی است این قدر از این تذکر ها و انذار ها و افسوس ها جلوی چشمم اومده که واقعا می دونم برای خلاف این مسیر حرکت کردن هم دیگه سر سوزنی حجت برام مونده چه برسه به غفلت !

2. به نظرم که مشکل ما آدم ها و فی الواقع دین داری امثال ماها اینه که دین رو شاید بیشتر تو  حوزه ی فردی می بینیم . یعنی همین نماز و روزه و ... . اصلا این طور نمی بینیم که این دنیا بر مدار علت و معلول هاست و هر کاری که بکنی هر چند کوچک روی همه دنیا اثر می ذاره . خیلی کم پیدا می شه بین ماها که مثلا نوع صحبت کردنش رو موثر در نوع نماز خوندنش ببینه و یا نوع عبادت کردنش ؛ یا این که اصولا برامون دغدغه ای وجود داره که سعی کنیم برای رسیدن به کمالاتی که فقط ما شایسته ی رسیدن به اون ها هستیم این قدری که برای تامین معاشمون کار می کنیم انگیزه و دغدغه داشته باشیم ؟

3. رو راست بگم ، هر جا می شینیم و بلند می شیم از کامل ترین بودن دینمون حرف می زنیم و بهش می بالیم ولی باورمون نمی شه که اون دینی کامله که برای همه ساحت های زندگی ما دستورالعمل داشته باشه و از اون بدتر خصوصیات دینمون رو بر اساس باورهای خودمون تعریف می کنیم تا یه وقت  این دینه دست و پامون رو نبنده  نتیجه اش این می شه که مثلا مثل همین دوست هم شهری مون به انگیزه های سیاسی مطلب مب نویسیم که یعنی چه که روحانی ها بخوان بیان تو مدارس و تبلیغ کنن ؟ بعنی من حاضرم دین قلابی به بچه های مردم داده بشه ولی با یک طلبه ی فاضل و دردمند این ها ارتیاط نداشته باشن! هیچ وقت یادم نمی ره اون دانش آموزی رو که برام تعریف می کرد که معلمش سر کلاس اونا رو به عمل غیر شرعی خودارضایی تشویق کرده که یک بارش که ضرر نداره و یا اون یکی که انبوهی از شبهات ذهنی اش رو به خوردشون داده و یا نه اون معلم بزرگوار خودمون که در مقابل سوالات بچه ها دست و پا می زد و نمی تونست جواب بده و ضعف خودش رو به کتاب نسبت می داد . ببین چه قدر خطرناکه که آدم دینشو نشناسه و یا سیستماتیک نبینه . اصلا پیش خودش شاید داشته دلسوزی می کرده ولی نمی فهمه که ای بابا داری جلوی یه معروف بزرگ رو می گیری . باور کن در میان این همه معلمین دلسوز هستند تعدادی هم که حتب خودشان هم نیاز به همبن طلبه های جوانی دارند که دردمندانه زحمت آن سوال های بجا و نا بجا را به جان می خرند تا پاسخی باشند برای دلمشغولی های نوجوانان شهرمان .

ما که کاری جز افسوس خوردن نداریم ، این هم روش . افسوس برای دینی که خیال می کنیم به آن پایبندیم و کارمان را به پایش می نویسند و افسوس برای خودمان که فکر می کنیم آن چه باور داریم عین حقیقت است حتی اگر دین با آن مخالفت کند ، اینه که می گم به دینمون باور نداریم .

در هر حال ببخشید از منبرمان . یا حق

-------------------------------------------------------

پ . ن (1) : مردم از بس ننوشتم . امروز هم اگر نبود تشویق ها و انگیزه دهی های عزیزی  شاید این را هم نمی نوشتم .

پ . ن (2) : مخاطب اول این مطلب خودم هستم الیته دیگر مخاطب را همه می شناسند .

پ. ن (3) : می دانم که لینک دادن به ایشان از جانب من را حتی خودشان نمی پسندند به دلیل شائبه هایی که ممکن است پیش آید ولی این مطلب هم خواندنی است فراوان .

پ. ن (4) : دعا کنید خدا توفیق دهد و مشکلی پیش نیاید تا در روز دوشنبه اینده یک خبر خوب را به شما بدهم . البته درباره شهرستان است . منتظر باشید .



نوشته شده توسط مهدی صنعتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست

هنر
  • یا مرتضی علی (ع)
کتاب
  • “بوی خوش عطر” رونمایی شد
طبقه بندی موضوعی

افسوس ها

چهارشنبه, ۱۸ آذر ۱۳۸۸، ۰۶:۳۷ ق.ظ

1. نمی دونم شده که بعضی وقت ها با دیدن و یا خوندن سرگذشت برخی آدم ها تو  یه خلسه ی عمیقی فرو برید که : ای خدا ، اینا کی بودند و ما کی هستیم ؟ یعنی می شه آدم این جوری بشه ؟ اون وقته که لرزشی وجودتون رو فرا می گیره ، این حالت رو خیلی دوست دارم چون به نظرم از ناب ترین اتصالات وجودی آدماست . مدتی است این قدر از این تذکر ها و انذار ها و افسوس ها جلوی چشمم اومده که واقعا می دونم برای خلاف این مسیر حرکت کردن هم دیگه سر سوزنی حجت برام مونده چه برسه به غفلت !

2. به نظرم که مشکل ما آدم ها و فی الواقع دین داری امثال ماها اینه که دین رو شاید بیشتر تو  حوزه ی فردی می بینیم . یعنی همین نماز و روزه و ... . اصلا این طور نمی بینیم که این دنیا بر مدار علت و معلول هاست و هر کاری که بکنی هر چند کوچک روی همه دنیا اثر می ذاره . خیلی کم پیدا می شه بین ماها که مثلا نوع صحبت کردنش رو موثر در نوع نماز خوندنش ببینه و یا نوع عبادت کردنش ؛ یا این که اصولا برامون دغدغه ای وجود داره که سعی کنیم برای رسیدن به کمالاتی که فقط ما شایسته ی رسیدن به اون ها هستیم این قدری که برای تامین معاشمون کار می کنیم انگیزه و دغدغه داشته باشیم ؟

3. رو راست بگم ، هر جا می شینیم و بلند می شیم از کامل ترین بودن دینمون حرف می زنیم و بهش می بالیم ولی باورمون نمی شه که اون دینی کامله که برای همه ساحت های زندگی ما دستورالعمل داشته باشه و از اون بدتر خصوصیات دینمون رو بر اساس باورهای خودمون تعریف می کنیم تا یه وقت  این دینه دست و پامون رو نبنده  نتیجه اش این می شه که مثلا مثل همین دوست هم شهری مون به انگیزه های سیاسی مطلب مب نویسیم که یعنی چه که روحانی ها بخوان بیان تو مدارس و تبلیغ کنن ؟ بعنی من حاضرم دین قلابی به بچه های مردم داده بشه ولی با یک طلبه ی فاضل و دردمند این ها ارتیاط نداشته باشن! هیچ وقت یادم نمی ره اون دانش آموزی رو که برام تعریف می کرد که معلمش سر کلاس اونا رو به عمل غیر شرعی خودارضایی تشویق کرده که یک بارش که ضرر نداره و یا اون یکی که انبوهی از شبهات ذهنی اش رو به خوردشون داده و یا نه اون معلم بزرگوار خودمون که در مقابل سوالات بچه ها دست و پا می زد و نمی تونست جواب بده و ضعف خودش رو به کتاب نسبت می داد . ببین چه قدر خطرناکه که آدم دینشو نشناسه و یا سیستماتیک نبینه . اصلا پیش خودش شاید داشته دلسوزی می کرده ولی نمی فهمه که ای بابا داری جلوی یه معروف بزرگ رو می گیری . باور کن در میان این همه معلمین دلسوز هستند تعدادی هم که حتب خودشان هم نیاز به همبن طلبه های جوانی دارند که دردمندانه زحمت آن سوال های بجا و نا بجا را به جان می خرند تا پاسخی باشند برای دلمشغولی های نوجوانان شهرمان .

ما که کاری جز افسوس خوردن نداریم ، این هم روش . افسوس برای دینی که خیال می کنیم به آن پایبندیم و کارمان را به پایش می نویسند و افسوس برای خودمان که فکر می کنیم آن چه باور داریم عین حقیقت است حتی اگر دین با آن مخالفت کند ، اینه که می گم به دینمون باور نداریم .

در هر حال ببخشید از منبرمان . یا حق

-------------------------------------------------------

پ . ن (1) : مردم از بس ننوشتم . امروز هم اگر نبود تشویق ها و انگیزه دهی های عزیزی  شاید این را هم نمی نوشتم .

پ . ن (2) : مخاطب اول این مطلب خودم هستم الیته دیگر مخاطب را همه می شناسند .

پ. ن (3) : می دانم که لینک دادن به ایشان از جانب من را حتی خودشان نمی پسندند به دلیل شائبه هایی که ممکن است پیش آید ولی این مطلب هم خواندنی است فراوان .

پ. ن (4) : دعا کنید خدا توفیق دهد و مشکلی پیش نیاید تا در روز دوشنبه اینده یک خبر خوب را به شما بدهم . البته درباره شهرستان است . منتظر باشید .

۸۸/۰۹/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی صنعتی

نظرات  (۵)

۲۱ آذر ۸۸ ، ۱۷:۴۶ *کازرون نما
سلام
من هم متولد شدم
سلام
یک عکس دیدم شبیه خودت با چندتا مثل خودت!!!! اگر خودت بودی مبارکه.
سلام.آقا مهدی یا به قول بعضی ها حاج مهدی
بهت ضدحال بزنم!!!!!!!!!!!!!
پلاک هشت به منم می دی یا ضد حالم رو بزنم.
یا علی.

سلام
شرمنده می فرمایید و البته چوب کاری
اگر می دانستم به حرف این "من" همه ی دوستان به اندازه شما لطف و توجه دارند خیلی خوب می شد!
خبر خوبتان را هم به انتظار می نشینیم!
منتظرم...
سلام حاج آقا مهدی
چه عجب بعد از مدتها...
آفرین به حاج هادی که شما را ترغیب به نوشتن کرد
دل نوشته ی زیبایی بود
البته به قول شما کاری جز افسوس خوردن برامون نمانده
اما هر کسی به چیزی افسوس می خوره
مثلاً من
افسوس می خورم که چی می خواستیم و چی شد!
اما در کل از اون عزیزی که شما را ترغیب به نوشتن کرد باید تشکر کنم
چون پر از آفاقه
شما هم مخاطب خوبی هستید ولی نوشته اتان به درد خیلی ها می خوره و من که استفاده بردم
مطالب حاج آقا رضا هم همیشه می خونم
حس خاص خودش را دارد و بین جمع همیشه من از ایشون تعریف می کنم و از اخلاق خوبشان
همیشه منتظر خبر خوبی برای شهرستان هستم امیدوارم زنده باشم و این خبر خوب را بشنوم شاید هم یک حدس هایی بزنم مثلاً تغییر و تحول در فرمانداری
البته این یا حق نوشتن مخصوص قهرمان بوده و شما یا علی می نوشتی
اما عیبی ندارد خیلی هم خوب کاری کردی
حق نگه دارت

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">