اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست
دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۸۵، ۱۰:۰۸ ق.ظ

پنج اعتراف

حرکت خیلی جالبی از شب یلدا بین بچه‌های وبلاگ‌نویس کازرونی  شروع شده است . پنج اعتراف و معرفی پنج وبلاگ‌نویس دیگه برای ادامه‌ی این اعترافات که البته لازم نیست کازرونی باشند  . من هم به وسیله این علی آقای فراری به این حرکت دعوت شده ام. این هم از پنج اعتراف بنده:

۱. قدیم ها وقتی کوچک تر بودم به خاطر دغدغه ی  پدر و مادرم که به علاقه ی من تبدیل شده بود اشتیاق فراوانی به یادگیری قرآن و مسائل مذهبی داشتم . حالا که به آن زمان فکر می کنم و با وظیفه الآنم مقایسه می کنم به لحاظ درصدی من می مانم و نگاهی حسرت آمیز از برای معصومیت دوران کودکی ام . امیدوارم شما از این نگاه ها نداشته باشید !!!!

۲. روزی - چهارم تیرماه ۱۳۸۵ - که اولین مطلب وبلاگم را با عنوان « شکاف میان مردم و مردم » پست کردم ٬ شور و شعف فراوانی داشتم و نظرات را با حرارت زایدالوصفی دنبال می نمودم و البته از میان آن ۱۸ نظر اظهار لطف بحرانی عزیز - که دوستان من امیرش می خوانند - بسیار برایم دلنشین بود و اعتراف می کنم که در یک و یا چند مورد از آن نظر استفاده نموده ام و هم چنین باز اعتراف می کنم که برای مراعات حال همین خوانندگان چه بسیار مطالبی را که حتی بر روی کاغذ هم نیاوردم .

۳. اعتراف می کنم که برای راه اندازی وبلاگ های دیگر٬ بیش تر از به روز کردن وبلاگ خودم وقت گذاشته ام و چه منبرهایی که در باب ضرورت راه اندازی و حضور در این عرصه نرفته ام که البته هنوز هم در ۲ یا ۳ مورد ادامه دارد و گذاشته ام برای ایام محرم . نه این که ناراحت باشم ولی واقعیت این است که گاهی برخی با برخی کارهایشان خستگی این همه تلاش را در جان آدم نهادینه !!!! می کنند .

۴. از حضور فعال ۲ تن در عرصه وبلاگ نویسی کازرون هم بسیار خوشحال شدم و هم بسیار ناراحت . یکی « فخر نارازی » و دیگری « بابونه » . خوشحال از این که بسیار در نظراتشان مصرند و گاهی حرف حساب هم که می فهمن با این که جوابی ندارند در مرحله بعد دوباره آن را تکرار می کنند و البته در این راه گاهی هم بسیار عصبانی می شوند ( به چهاردهمین نظر دقت کنید) و این حداقل برای من مثل عود ضمیر بر متاخر لفظی و رتبه ای است - هیچو کس نگرفت که من چی گفتم - و محرکی برای تلاش بیشتر و انگیزه بیشتر در تحکیم باورهایم و ناراحتبه خاطر خودشان که به هر دلیلی نمی توانند خود را معرفی کنند تا حداقل آدم بداند طرف مقابلش کیست . این امر برای تاثیرگذاری اندیشه ها بسیار مفید است . 

۵.اعتراف می کنم که هیچ وقت فکر نمی کردم که بدترین و بهترین حادثه زندگی ام در فاصله ۱۰ ماه اتفاق بیفتد . اولی از دست دادن بهترین دوستم مرحوم « محمد کشاورزی » بر اثر سانحه رانندگی - اسفندماه ۱۳۸۴ - و دومی ازدواجم - آبان ماه ۱۳۸۵ - و البته هر دو تاثیرات مهمی را بر من نهاده اند . 

فکر می کنم الان نوبت منه که ۵ نفر را برای ادامه این حرکت دعوت کنم . مدعوین بنده عبارتند از : صدراوب ( محمد رضا صفرزاده ) نواندیش (هادی صحرابان ) گلبانگ ( مهدی تقی نژاد ) فکرت ( جواد بهنامی ) و بابونه که امیدوارم این آخری بالاخره اعتراف کنه که کیه !!!!!

 



نوشته شده توسط مهدی صنعتی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم

اشراق

یادداشت های یک فرهنگ دوست

هنر
  • یا مرتضی علی (ع)
کتاب
  • “بوی خوش عطر” رونمایی شد
طبقه بندی موضوعی

پنج اعتراف

دوشنبه, ۱۸ دی ۱۳۸۵، ۱۰:۰۸ ق.ظ

حرکت خیلی جالبی از شب یلدا بین بچه‌های وبلاگ‌نویس کازرونی  شروع شده است . پنج اعتراف و معرفی پنج وبلاگ‌نویس دیگه برای ادامه‌ی این اعترافات که البته لازم نیست کازرونی باشند  . من هم به وسیله این علی آقای فراری به این حرکت دعوت شده ام. این هم از پنج اعتراف بنده:

۱. قدیم ها وقتی کوچک تر بودم به خاطر دغدغه ی  پدر و مادرم که به علاقه ی من تبدیل شده بود اشتیاق فراوانی به یادگیری قرآن و مسائل مذهبی داشتم . حالا که به آن زمان فکر می کنم و با وظیفه الآنم مقایسه می کنم به لحاظ درصدی من می مانم و نگاهی حسرت آمیز از برای معصومیت دوران کودکی ام . امیدوارم شما از این نگاه ها نداشته باشید !!!!

۲. روزی - چهارم تیرماه ۱۳۸۵ - که اولین مطلب وبلاگم را با عنوان « شکاف میان مردم و مردم » پست کردم ٬ شور و شعف فراوانی داشتم و نظرات را با حرارت زایدالوصفی دنبال می نمودم و البته از میان آن ۱۸ نظر اظهار لطف بحرانی عزیز - که دوستان من امیرش می خوانند - بسیار برایم دلنشین بود و اعتراف می کنم که در یک و یا چند مورد از آن نظر استفاده نموده ام و هم چنین باز اعتراف می کنم که برای مراعات حال همین خوانندگان چه بسیار مطالبی را که حتی بر روی کاغذ هم نیاوردم .

۳. اعتراف می کنم که برای راه اندازی وبلاگ های دیگر٬ بیش تر از به روز کردن وبلاگ خودم وقت گذاشته ام و چه منبرهایی که در باب ضرورت راه اندازی و حضور در این عرصه نرفته ام که البته هنوز هم در ۲ یا ۳ مورد ادامه دارد و گذاشته ام برای ایام محرم . نه این که ناراحت باشم ولی واقعیت این است که گاهی برخی با برخی کارهایشان خستگی این همه تلاش را در جان آدم نهادینه !!!! می کنند .

۴. از حضور فعال ۲ تن در عرصه وبلاگ نویسی کازرون هم بسیار خوشحال شدم و هم بسیار ناراحت . یکی « فخر نارازی » و دیگری « بابونه » . خوشحال از این که بسیار در نظراتشان مصرند و گاهی حرف حساب هم که می فهمن با این که جوابی ندارند در مرحله بعد دوباره آن را تکرار می کنند و البته در این راه گاهی هم بسیار عصبانی می شوند ( به چهاردهمین نظر دقت کنید) و این حداقل برای من مثل عود ضمیر بر متاخر لفظی و رتبه ای است - هیچو کس نگرفت که من چی گفتم - و محرکی برای تلاش بیشتر و انگیزه بیشتر در تحکیم باورهایم و ناراحتبه خاطر خودشان که به هر دلیلی نمی توانند خود را معرفی کنند تا حداقل آدم بداند طرف مقابلش کیست . این امر برای تاثیرگذاری اندیشه ها بسیار مفید است . 

۵.اعتراف می کنم که هیچ وقت فکر نمی کردم که بدترین و بهترین حادثه زندگی ام در فاصله ۱۰ ماه اتفاق بیفتد . اولی از دست دادن بهترین دوستم مرحوم « محمد کشاورزی » بر اثر سانحه رانندگی - اسفندماه ۱۳۸۴ - و دومی ازدواجم - آبان ماه ۱۳۸۵ - و البته هر دو تاثیرات مهمی را بر من نهاده اند . 

فکر می کنم الان نوبت منه که ۵ نفر را برای ادامه این حرکت دعوت کنم . مدعوین بنده عبارتند از : صدراوب ( محمد رضا صفرزاده ) نواندیش (هادی صحرابان ) گلبانگ ( مهدی تقی نژاد ) فکرت ( جواد بهنامی ) و بابونه که امیدوارم این آخری بالاخره اعتراف کنه که کیه !!!!!

 

۸۵/۱۰/۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی صنعتی

نظرات  (۳)

۲۱ دی ۸۵ ، ۱۴:۱۰ هادی صحرابان
از دعوتت سپاسگزارم. برای وبلاگم یه مشکل بوجود آمده. به محض مرتفع شدنش اعتراف می کنم. اما خیلی می ترسم.برای همین اعتاف های .... را نمی نویسم.
۱۹ دی ۸۵ ، ۱۶:۰۰ محمد رضا صفرزاده
با سلام
به دعوت شما پاسخ مثبت می دهم
با تشکر
سلام مهدی عزیز!
ممنونم از اینکه سررشته این طناب را گرفتی و به دست دیگران هم دادی. از اغراقهایی هم که در حق بنده فرموده بودی شرمسار و سپاسگزارم. بعد از مدتها با این حرکت وبلاگهایمان از خشکی و ضمختی بیرون و آمد و مهربان تر شد.
مهدی عزیز خوشحالم که بالاخره اعتراف کردی. حالا دیگر می توانم با خیال راحت ازدواجت را تبریک بگویم قبلا می ترسیدم راضی نباشی منتشر شود. پیوندتان مبارک باشد و انشاالله همیشه در کنار هم و برای هم جوان و خرم دل باقی بمانید.
راستی اطلاع دارید چرا شهر سلمان مجددا فعالیت خود را آغاز نمی کند؟ اگر خبری شد مرا هم در جریان بگذارید.
شاد باشی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">